بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
رئیس سابق فرهنگستان علوم ایران معتقد است؛ سیاست علاوه بر اثر مستقیمی که در تعلیم و تربیت دارد و آن را مدیریت می کند، اثر غیرمستقیم نیز می تواند در تعلیم و تربیت داشته باشد و آن ترجیح برخی علوم و آموزش ها بر علوم و آموزش های دیگر و دخالت در کار آموزش علوم است. این کار همیشه نتیجه نامطلوب داشته است. سیاست نمی تواند بگوید که به کدام علم رو باید کرد و از کدام علم رو گردان باید بود. علم و سیاست دو شأن جامعه کنونی اند، اما آنچه مسلم است سیاست، تکلیف علم را معین نمی کند. علم و سیاست در جوامع کنونی باید با هم در تناسب باشند و سیاست نباید این تناسب را برهم زند. با توجه به این ملاحظات به نظر می رسد؛ سیاست موفق، سیاست مراعات دانایی و دانش است.
نفس های ما زنده است به جانش که جان بخش است، به سخنش که توأمان عشق، امید و زندگی است! دل های ما روشن است به دستان نوازش گر او وقتی نهال وجودمان پی آگاهی و نور می گردد، در آستانه مبارک رشد ایستاده ایم و پیوندمان با او برقرار می شود، رشد و پیوندی که مجموعه ای از بیم و امید است! دست در دست معصومیتی ازلی، تازه پا به هفت سالگی مقدس گذاشته! همه چیز بوی خوش پاکی می دهد بی احتیاج به عطری خارج از جان! دستمان را می گیرد و دستگیر رشدمان می شود با صدایی که امتداد آوای مهربانِ مادریست! با صلابتی در راستای قامتِ پدری! بی حرف و حدیث اضافه؛ او معلم است!
بسیار گفته اند و بسیار شنیده ایم معلمی شغل انبیاست؛ به باور می گویم این همه ماجرا نیست. نه اینکه کار معلمی، راه معلمی و رسم مهربانش همان کار پیامبران و انبیای خدا نیست، همان است ولی بی پیشوند «شغل» که اگر شغل بود راهش به وظیفه باز بود و کارش به عشق بیهوده و کیست که نداند همه انسان های خوب در این جهان خاکی دست پروردگان معلمانی بزرگ بوده اند که بیش از آموزش هندسه و فیزیک، منطق و فلسفه فرزندان خویش را با منطق و معنای زندگی و فلسفه خوب زیستن آشنا کردند و در این آشنایی هندسه انسانیت را به آنان مشق کرده اند. او شوق و ذوق دانایی را در ما نشانه رفت و ما پای سخن او درس زندگی آموختیم.
معلم شاه بیت همواره روشن زندگی ماست؛ شاهکاری انسانی که خود به دستان توانای معلم و معلمانی دیگر، بودن را به شدن رسانده است؛ احترام و تکریمش به روز، ماه و سال وابسته نیست که همه روز ما بسته است به آنچه پای سخنش، فهم کرده ایم و کمی و فقط کمی از دیروزمان روشن تر شده ایم.
ایکنا همزمان با هفته بزرگداشت مقام معلم و به منظور بررسی جایگاه انسانی تعلیم و تربیت در نظام آموزشی به گفت وگو با استاد رضا داوری اردکانی از بلندنام ترین چهره های علمی کشور نشسته است. معرفی داوری اردکانی از هر حیث و جهتی که بدان بیندیشیم، به نوعی خارج از ادب است، او معرف حضور جمله مردم شریف ایران و خاصه اهالی علم، خرد و دانایی است. حق او به گردن فرزندان ایران، حق پدری است که برای آبیاری نهال نوجوان تعلیم و تربیت بیش از 70 سال جوانمردانه ایستاده است و در راه شریف باغبانی روح و جان انسان ها سربلند ایام ها بوده است. این معلم فلسفه جان مایه عمر علمی و حرفه ای خود را در قامت کتاب هایی با مفاهیمی از خرد و توسعه، فلسفه تعلیم و تربیت، آزادی، حکمت افلاطونی، فلسفه اسلامی ، فلسفه سیاسی، چیستی فلسفه غرب و... به من و ما تقدیم کرده است.
استاد داوری با قامتی همچنان رعنا، چشمانی همچنان روشن و صدایی که آهنگِ خوش آن فقط در حنجره معلمی همواره به گوش می رسد در یکی از روزهای مبارک اردیبهشتی با همان لبخند با شکوه خویش ما را مهمان درسی دیگر از درس های زندگی کرد. او از فلسفه تعلیم و تربیت ، نیاز ما به آموزش و پرورش، نیاز انسان به توسعه و دلایل توسعه نیافتگی و ... گفت. حاصل گفت وگوی یک ساعته ایکنا با این چهره ماندگار کشور را با هم می خوانیم:
ایکنا _ استاد ارجمند در آغاز سخن چنانچه محبت فرمایید از بزرگ ترین نقش انسانی «معلم» در مقام تعلیم و تربیت و آثار آن بر زندگی انسان نکاتی را بفرمایید.
معلم از این جهت مقام شریفی دارد که علم و آموختن، شأن انسانی و مخصوص انسان است، هیچ موجودی جز انسان «علم» ندارد و این آدم است که به او اسماء را آموخته اند، آدم زبان و استعداد دانستن دارد و به دانستن نیازمند است؛ یعنی زندگی انسان بدون دانستن نمی گذرد. حیوانات زندگی طبیعی دارند و به دانستن برای گذران زندگی نیازمند نیستند، در همه زمان ها آدمیان، با آموزش نیاز به دانستن را برآورده کرده اند، پیداست که همیشه این نیازها یکسان نبوده و به این جهت آموزش زمان ما با آموزش زمان قدیم تفاوت کلی دارد، ما نیز مفهوم تازه ای از معلم داریم. یکی از این تغییرات این است که معلمی بیشتر به شغل تبدیل شده است؛ البته شغلی شریف، در قدیم معلمی کمتر شغل بود و معلمان هم گروه بزرگی از جامعه انسانی نبودند و تعداد معلمان محدود بود. در قدیم معلمان آموزش رفع نیازهای زندگی هر روزی را برعهده نداشتند، اما امروز آموزش و پرورش باید ببیند که مردم چه نیازهایی دارند و چه چیزهایی لازم است که بیاموزند. مشکل بزرگ آموزش و پرورش کنونی نیز همین است؛ اما اینکه معلم چه اثری می گذارد، مطلبی است که باید توضیحی درباره آن داده شود و متأسفم که نمی توانم مطلب را به تفصیل بیان کنم. همین قدر عرض کنم که معلمانی در تاریخ بوده اند که نامشان به عنوان آموزگار اثرگذار در تاریخ مانده است. امروز دیگر اثرگذاری معلم کمتر اتفاق می افتد و وقتی از اثر معلم و شأن و مقام او سخن می گوییم باید توجه کنیم که معلم نماینده سازمان آموزش است. وقتی همه مردم باید درس بخوانند و بسیاری از مردم به شغل شریف معلمی اشتغال دارند (که من هم یکی از معلمان این سرزمین بوده و هستم و خیلی خوشحالم که در زندگی راه معلمی را انتخاب کرده ام) طبیعی است که معلمان وقتی می توانند اثرگذار باشند که نظام آموزش و پرورش و برنامه آموزش و پرورش کار خود را به درستی انجام دهد. اگر نظام آموزش و پرورش کارآمد نباشد، معلمان هم کار بزرگی نمی توانند بکنند، به عبارت دیگر معلم نمی تواند نظام آموزش و پرورش را تغییر دهد و برنامه آموزش و پرورش بنویسد. پیداست که اگر بخواهند برنامه ای بنویسند باید از وجود معلمان آگاه استفاده کنند. اما در نظام آموزش و در ادای وظیفه شغلی اثرگذاری در وضع آموزش و پرورش دشوار است و اگر باشد استثنایی است.ایکنا _ پیشتر فرموده اید تعلیم و تربیت مهمترین مسئله ماست، جایگاه این مهم را در نظام آموزشی کشور چگونه می بینید؟
تعیین جایگاه تعلیم و تربیت در نظام آموزشی، اندکی دشوار به نظر می رسد. اگر مقصود این است که امروز علمِ تعلیم و تربیت ما، مربیان ما، معلمان آگاه از تعلیم و تربیت چه جایگاهی در نظام آموزش و پرورش دارند، پاسخ اجمالی من این است که ما به تعلیم و تربیت و آموزش علم خاص آن اعتنا و توجه چندان نداریم. آموزش و پرورش اکنون برای ما مسئله نیست، ما آموزش و پرورش را جزئی از بوروکراسی به حساب می آوریم یا درست بگویم مدرسه و آموزش جزئی از بوروکراسی شده است. متأسفانه در کار آموزش و پرورش پیشرفت چندانی نداشته ایم. از حدود 100 سال پیش که به آموزش جدید توجه کرده ایم، برنامه ای برای آموزش طرح کردیم و بعدها هم چندین بار کوشیدیم که این برنامه را برنامه با زمان مناسب و هماهنگ کنیم، به گمانم در این کوشش موفق نشده ایم و به آنچه در آغاز می گفتیم، مطلب خوب و تازه ای نیفزودیم. اشاره کردم که در حدود 100 سال پیش، دکتر عیسی صدیق، رساله دکتری خود را درباره برنامه آموزش و پرورش جدید ایران نوشت. در آن زمان به آموزش و پرورش اندکی بیشتر اعتنا می شد و ما استادان دانشمندی در رشته تعلیم و تربیت داشتیم که من نیز شاگرد آن بزرگان بودم و به آنها احترام می گذارم. در طی این مدت بارها کوشش هایی برای تغییر برنامه آموزش و پرورش صورت گرفت که چندان موفق نبود. در آخرین نوبت هم که ما سعی کردیم تغییر بنیادی در نظام آموزش و پرورش ایجاد کنیم، متاسفانه به نتیجه ای نرسیدیم؛ البته کوشش های بسیار زیادی با حسن نیت بسیار زیاد صورت گرفت اما برنامه آموزش و پرورش بازسازی و نوسازی نشد.ایکنا _ همه جوامع انسانی به حرمت و اعتبار علم و اهل آن قائل هستند، هرچند این احترام در سخن و در عمل با تفاوت هایی همراه است، اعتبار و احترام معلم از نظرگاه استاد رضا داوری اردکانی به چیست؟
اعتبار و احترام معلم به از آن روست که عالم انسانی، عالم فهم و درک است و انسانیت انسان با فهم و درک و علم تحقق پیدا می کند، بنابراین، علم و آموزش و پرورش نمی تواند در زندگی انسان وجود نداشته باشد، آموزش و پرورش امر ضروری همه جامعه ها در همه جهان است. اهتمامی که به آموزش و پرورش می شود، احترام به مقام انسانیت انسان است. پیداست که علم در برابر جهل قرار دارد و انسان می تواند به جهل مبتلا شود. انسان در ابتدا جاهلی است با استعداد عالم شدن. اینکه کسانی در جهل ابتدایی خودشان بمانند، مطلبی است! ولی ما یک جهل بزرگ تر داریم که تعلیم و تربیت باید به فکر آن جهل باشد و تعلیم و تربیت اساسی آن است که به فکر رفع «جهل مرکب» باشد. جامعه ای که مبتلا به جهل مرکب است، به تعلیم و تربیت اعتنا ندارد. به معلم هم چنان که باید احترام نمی گذارد. تعلیم و تربیت باید اهتمام داشته باشد به اینکه جهل مرکب را از میان ببرد، جهل مرکب نه در شأن انسان و عالم انسانی است و نه اگر باشد بی خطر و بی ضرر است و اگر وجود داشته باشد به انسانیت انسان آسیب می رساند، بدترین مصیبتی که انسان می تواند به آن دچار شود و کشورها می توانند بدان مبتلا شوند، ابتلای به جهل مرکب است و یکی از عیب ها و بلاهای جامعه توسعه نیافته این است که میل به جهل مرکب دارد و این میل، توسعه نیافتگی را تثبیت می کند و شدت می بخشد.ایکنا _ آنچه معلمان ایران باید بدان بیشتر توجه داشته باشند و به نظر شما مورد غفلت ایشان است، چیست؟
چنانکه عرض کردم، اختیار آموزش و پرورش به دست معلمان نیست. وقتی معلمی شغل باشد، معلمان وظیفه شغلی خود را باید انجام دهند، آنها درس معینی را تدریس می کنند و کتاب های معینی هم برای آموختن این درس ها وجود دارد، آنها به وظایف شغلی خود عمل کنند و البته به عنوان اشخاص آگاه اگر نقص ها و اشکال هایی در راه و در کار می بینند، باید تذکر دهند و اگر می توانند نقصی را برطرف کنند. اما معلمان به عنوان صاحبان شغل معلمی نمی توانند در برنامه آموزش و پرورش و در نظام آموزش پرورش تغییری ایجاد کنند.ایکنا _ به عنوان یکی از نیک نام ترین معلمان جامعه ایرانی بفرمایید، در روزگاری که اطلاعات از پنجره های پر تعداد تکنولوژی هر بام و شام به کودکان و نوجوانان ما سلام بی حساب می کند، ایفای نقش تربیتی معلمان چگونه است؟
در پرسشتان اشاره خوبی به تعلیم و تربیت در زمان اطلاعات کردید، در روزگار اطلاعات مردم زیاد می دانند اما نمی دانند که کدام یک از این مطالب، «زیادی» است و کدام یک برای زندگی لازم است. مهم در تعلیم و تربیت این است که بدانیم چه نیازی به دانستن داریم و به چه دانسته هایی بیشتر نیاز داریم، اینکه همه چیز در ذهن ما تلمبار شود و ما یک گونی اطلاعات باشیم، مشکل زمانه است و اهل نظر و تفکر و فلسفه باید درباره این مهم فکر کنند. اینکه این روزگار چیست و چه روزگاری است و چه شئون و آثاری دارد، باید اساس کار صاحب نظران تعلیم و تربیت باشد. شما توجه بسیار خوبی کردید که تعلیم و تربیت در زمانه اطلاعات را مشکل دانستید. در این زمان تشخیص دانسته های لازم و دانسته های غیرلازم بسیار مشکل شده است.ایکنا _ استاد گرامی در صورت امکان یادی از بهترین معلم خویش داشته باشید.
نام بردن از معلم خاص دشوار است و شاید درست هم نباشد، آنچه می توانم به شما بگویم این است که من در دبستان، دبیرستان، دانش سرای مقدماتی و دانشگاه معلمان و استادان خوبی داشتم و خدا را از این بابت شکر می کنم. چیزی که می خواهم به شما بگویم و شاید خوشبینانه نباشد این است که معلمانی زمان تحصیل من، امروز کمتر وجود دارند. نه اینکه معلمان امروز نخواهند کاری را که معلمان خوب دیروز انجام می دادند، انجام بدهند، بلکه زمانه طوری بود که معلم می توانست بیش از آنچه اکنون ممکن است به وظیفه مهمی که دارد، عمل کند. امروز همه کارها و من جمله کار تعلیم و تربیت، دشوارتر شده است، من معلمانی در همه مراتب تحصیلی داشتم که تدریس و تعلیم برایشان چیزی بالاتر از شغل بود و معلمی نیاز به این فراتر رفتن و در ورای شغل بودن دارد. به عبارت دیگر، معلمی وقتی شریف تر است که معلم، کار خود را شغل نداند و وجود خود را وقف تعلیم کند. بهترین معلمان کسانی هستند که شوق آموختن و شوق دانستن در شاگردان خود به وجود می آورند، اینها معلمانی هستند که منشاء آثار و تحولات بزرگ می شوند.ایکنا_ وضع تعلیم و تربیت صحیح تا چه میزان وابسته به نوع حکومت هاست؟
این پرسش مهمی است که معلمی و تعلیم و تربیت به طور کلی تا چه اندازه تابع سیاست است. می دانیم که آموزش و پرورش در قدیم تابع سیاست و حکومت نبوده است. گاهی کسانی در حکومت ها بوده و مقام مؤثری در سیاست داشته اند که در آموزش و پرورش هم بنایی گذاشته باشند. اما تا دوره جدید آموزش و پرورش سازمان نداشته و تابع سیاست هم نبوده است. در قدیم وظایف حکومت معلوم بوده و حکومت، معمولا کاری به تعلیم و تربیت نداشته است. اگر بزرگانی بودند که مدرسه تأسیس کردند، این وظیفه حکومتی آنها نبوده است. ما غیر از نظامیه ها که نظام الملک ساخت و شاید تا حدودی مقاصد سیاسی هم در کار او دخیل بود، مدارس دیگری را هم می شناسیم که سیاستمداران بنا کردند و مثال آنها دارالفنون است. تکرار می کنم در قدیم آموزش و پرورش جزئی از سیاست نبود و در دوره جدید آموزش و پرورش شأن دیگری در جامعه پیدا کرد. در عالم قدیم همه مردم نیاز به آموزش مدرسی نداشتند، عالم جدید طرح آموزش همگانی را پیش آورد و در آن همه به آموزش نیازمند شدند. اکنون هیچ جامعه ای نمی تواند مدرسه نداشته باشد. وقتی آموزش همگانی شود، یک نظم و سازمان آموزشی می خواهد و این نظم و سازمان آموزشی معمولا جزئی از سیاست است.یک وجه این است که سیاست نمی تواند به پرورش فرزندان کشور بی اعتنا باشد. پس طبیعی است که نظام آموزش و پرورش در اختیار حکومت و دولت است و ما در دولت وزارت آموزش و پرورش داریم که مسئول آموزش و پرورش کشور است. اینکه وزارت آموزش و پرورش و به طور کلی دولت چه نگاهی به مسئله آموزش دارد و چه اثر و نقشی در پیشبرد و بهتر شدن آموزش و پرورش می تواند داشته باشد مطلبی است که باید درباره آن فکر کرد، حتی شاید لازم باشد پژوهش شود که سیاست در 100 سال اخیر در آموزش و پرورش چه کرده و چه اثری داشته است. آموزش و پرورش ده ها سال است که جزئی از بوروکراسی است؛ یعنی یک سازمان اداری آموزش و پرورش را اداره می کند و پیداست که کسانی باید در رأس این سازمان باشند که آگاهی از آموزش و پرورش داشته باشند، نمی گویم برای تحقق این مهم سعی نشده است، اما تا آنجا که می دانم همیشه اینطور نبوده که زمام آموزش و پرورش در دست اهل آموزش و پرورش باشد.
این مطلب وجه دیگری هم می تواند داشته باشد، یعنی به اعتبار دیگری هم در آن می توان نظر کرد. اکنون باید دید که سیاست هایی که حکومت ها دارند در آموزش و پرورش چه اثری می تواند داشته باشد؟ اینکه حکومت چه کسانی را انتخاب می کند که آموزش و پرورش را مدیریت کنند و آن را راه ببرند، مطلبی است که باید به آن اندیشید. اگر حکومت هر نظمی که به تعلیم و تربیت بدهد باید مورد تایید اهل آن باشد. اگر اشخاص صالحی را انتخاب کند و آن ها خود به صورت مستقل به آموزش و پرورش فکر کنند و برای آموزش و پرورش برنامه بنویسند می توان به اصلاح آن امید داشت. در این صورت رابطه خوبی بین سیاست و آموزش و پرورش وجود دارد. اما اگر سیاست بخواهد مقاصد خود را از طریق آموزش و پرورش محقق کند، این مقاصد هرچه باشد محقق نمی شود و آموزش و پرورش را علیل و ضعیف می کند.
کار آموزش و پرورش آموختن چیزهایی است که برای زندگی لازم است. البته سیاست ممکن است بگوید آنچه من می اندیشم و آنچه را که می خواهم محقق کنم مهم و لازم است و آموزش و پرورش باید بکوشد این مقاصد محقق شوند. حکم در باب این مطلب را باید به عهده اصحاب آموزش و پرورش گذاشت که اگر آنها نظر حکومت را درست دانستند برای تحقق آن اقدام کنند. مشکل بزرگی که در این راه وجود دارد این است که گاهی روزگار، «روزگار تفکر و خرد» نیست و درک زمان و امکان های آن دشوار است و به آسانی نمی توان دانست که چه باید کرد و چه می توان کرد. درست است که آدمی اهل علم است و استعداد یاد گرفتن دارد و به یاد گرفتن نیاز دارد و باید آموزش بدهد و آموزش ببیند، اما اینطور نیست که همیشه شوق و ذوق دانستن و آموختن به یک اندازه باشد، زمان هایی هست که علم مطلوب جامعه است، زمان هایی هم هست که در آن به علم بی اعتنایی می شود یا اگر اعتنایی بشود برای بهره برداری است. بهره برداری از علم مسئله پیچیده ایست و مخصوصا باید دو معنی بهره برداری از علم را از هم جدا کرد.
علم جدید علم تصرف در موجودات و بهره برداری است. علم جدید علم تکنولوژیک است. این علم باید در نظم اجتماعی و اقتصادی جامعه سهیم، شریک و موثر باشد.
امروز علوم تخصصی داریم، این علوم تخصصی باید در موقعیت خاص خود در جامعه به کار بیایند. بنابراین در اینکه علم باید بهره داشته باشد بحث نمی کنیم بلکه باید فکر کنیم که اگر علم می آموزیم و دانشگاه تأسیس می کنیم و رشته های تحصیلی جدید ایجاد می کنیم مبنای کارمان چیست و این علوم و رشته ها چه کار می آیند و چگونه می شود از آنها بهره برداری کرد. ما اکنون دانش و دانشمندانی داریم که از آنها چنانکه باید در جای خودشان بهره نمی بریم. آنها می توانند به پژوهش هایی بپردازند که کشور و مردم از آنها بهره ببرند. اما دانش آموختن نباید با نیت و قصد بهره برداری باشد. این رویه ضددانش است و امری نیست که با روح دانش دوستی، دانش طلبی و با روح معلمی تناسب و هماهنگی داشته باشد. بنابراین باید بدانیم علم را به قصد بهره برداری نباید آموخت، علم را باید آموخت از این جهت که آموختنی است، علم را باید آموخت از این جهت که ما تعلق خاطری به آن داریم و اگر تعلق خاطر نداشته باشیم که تنها تکلیفی اجتماعی را انجام می دهیم، بچه ها که به مدرسه می روند علاقه به علم ندارند، به مدرسه می روند، برخی علاقه مند می شوند و برخی علاقه مند نمی شوند. ممکن است شرایطی در آموزش و پرورش وجود داشته باشد که آنها را از درس خواندن بیزار سازد و یا شرایطی حاکم باشد که آنها را علاقه مند و راغب به آموختن کند. اینها مسائلی است که اینجا مجال بحثش نیست اما سیاست وظیفه دارد که به مصالح کشور و مردم بپردازد. سیاستی که به این موضوعات نیندیشد به تعلیم و تربیت هم نمی تواند توجه داشته باشد. سیاستی که به تعلیم و تربیت توجه دارد می خواهد مردم توانایی بیشترین مشارکت در کار جامعه را داشته باشند و در پیشرفت امور کشور مؤثر باشند.
پس سیاست و تعلیم و تربیت نمی توانند در زمان ما با هم نسبت نداشته باشند. اما دو نوع نسبت را باید از هم تمیز داد؛ یکی نسبت وابستگی اداری و سازمانی است و که در بیشتر کشورها وجود دارد. دیگری نسبت وابستگی سیاسی - ایدئولوژیک است. اینکه حکومت ها در آموزش و پرورش چه باید بکنند حکم کلی اش معلوم است. حکومت، نباید خواسته ها و سلیقه ها و ایدئولوژی خود را در تعلیم و تربیت دخالت دهد. وقتی به تاریخ 100 سال 150 سال اخیر نگاه می کنیم حکومت هایی را در تاریخ می یابیم که به علم و آموزش و پرورش و فرهنگ با نگاه ایدئولوژیک نگریستند و آثار بدی از این نگریستن حاصل شد.
یک نکته دیگر بگویم و آن اینکه سیاست علاوه بر اثر مستقیمی که در تعلیم و تربیت دارد و سازمان تعلیم و تربیت کشور را مدیریت می کند، اثر غیرمستقیم نیز می تواند در تعلیم و تربیت داشته باشد و آن ترجیح برخی علوم و آموزش ها بر علوم و آموزش های دیگر و دخالت در کار آموزش علوم است. حکومت هایی بوده اند و هستند که به بعضی علوم توجه بیشتر داشته و دارند و اعتنایشان به بعضی علوم کمتر است و احیانا از آموزش بعضی از علوم ممانعت کرده اند. این کار همیشه نتیجه نامطلوب داشته است. سیاست نمی تواند بگوید که به کدام علم رو باید کرد و از کدام علم روگردان باید بود. علم و سیاست دو شأن جامعه کنونی اند، اما آنچه مسلم است سیاست، تکلیف علم را معین نمی کند. شاید کسانی باشند که بگویند که علم، تعیین کننده تکلیف سیاست است. ولی درست آن است که بگوییم سیاست و علم و اقتصاد در تناسب با یکدیگر قرار دارند. علم و سیاست در جوامع کنونی باید با هم در تناسب باشند و سیاست نباید این تناسب را برهم زند. وقتی بلشویسم رو کردن به علوم انسانی را محدود کرد، به علم آسیب رساند. شاید حکومت بتواند با اعتنا به تکنولوژی و علم این هماهنگی میان علوم را برهم زند. این رویه به فرض اینکه موفق باشد به سود کشور نیست و شاید به علم زیان برساند. با توجه به این ملاحظات به نظر می رسد که سیاست موفق، سیاست مراعات دانایی و دانش است.
ادامه دارد..
گفت وگو از معصومه صبور و محسن مسجدجامعی
انتهای پیام
{{name}}
{{content}}