شعری که پای شاعرش را به خانه خدا باز کرد

همان روز که علیرضا سلطانی از دفترشعر جوان زنگ زد و گفت: ساعد تاکید کرده به شفاعی بگویی حتما این هفته، جلسه بیاید به دلم افتاد که آن حال شیرین صبح گاه پاییزی یکی از روزهای آبان 1382 کار خودش را کرده است.

خبرگزاری تسنیم ، معمولاً این نویسنده ها بودند که در سال های پس از پیروزی انقلاب دست به قلم شده و سفرنامه هایی از سفر حج خود را وارد حوزه ادبیات کرده اند، اما در این بین شاعرانی خوش ذوق نیز دست به قلم شده و تلاش کرده اند با لحن و بیان شاعرانه و با استفاده از روح لطیفی که شاعر از آن بهره مند است، به روایت خود از منتهای عالم بپردازند.

یکی از این سفرنامه ها ، سفرنامه «سنگ در سرزمین آینه ها» نوشته آرش شفاعی است. آرش شفاعی اگرچه بیشتر با شعر و شاعری اش در دنیای ادبیات شناخته شده است، از قضا واسطه باز شدن پایش به خانه خدا نیز همین شعر و شاعری بوده است، شفاعی در سال 83 شعری با مطلع «خلق چرخیدند چرخیدند تا کامل شدند» را برای کنگره سراسری شعر حج ارسال می کند که مقام نخست بخش شعر کهن را برای او به ارمغان می آورد و جایزه این بخش نیز سفر حج تمتع بوده است.

اما شفاعی در کنار شعر و شاعری یک روزنامه نگار است، او در این سفرنامه تلاش کرده با زبانی ساده و قابل فهم تأملات و خاطرات این سفر را در لحظه ثبت کند. او خود در مقدمه اشاره می کند که به دنبال نوشتن سفرنامه نبوده، بلکه بیشتر سعی کرده آنچه در لحظه حس می کند به قلم بیاورد.

شفاعی در مقدمه این کتاب داستان مشرف شدن خود به حج را چنین بیان می کرد:

جده؛ خانه نخست

همان روز که علیرضا سلطانی از دفترشعر جوان زنگ زد و گفت: ساعد تاکید کرده به شفاعی بگویی حتما این هفته، جلسه بیاید به دلم افتاد که آن حال شیرین صبح گاه پاییزی یکی از روزهای آبان 1382 کار خودش را کرده است.

صبحگاهی را می گویم که بی خود از خواب بیدار شدم و این غزل را نوشتم:

خلق چرخیدند، چرخیدند تا کامل شدند...

یکی دو روز پیش از آن اسماعیل امینی را دیده بودم و او گفته بود که مسابقه سراسری شعر حج در پیش است و نفرات اول را به حج تمتع می فرستند و اسم حج که آمد تنم لرزید و دلم کباب شد که یعنی می شود؟...و وقتی شعر را کامل کردم و برای علیرضا سلطانی فاکس کردم و تاکید دوقبضه که هر چه زودتر به دست ساعد باقری برساند، ته دلم آرزو می کردم که همین یک بار هم که شده شعر و شاعری به کارم بیاید... و آمد!

ساعد باقری، البته، خیلی بیش از حد و ظرفیتم به من لطف کرد و با بزرگواری خاص خودش شعر مرا نواخت. روزی هم که برای مراسم رسمی اعلام نتایج رفته بودیم، سهیل محمودی نیز همین لطف را به من داشت و با خود گفتم لابد از اینکه می بینند یکی از همان الف بچه هایی که تا دیروز برایشان نامه می فرستادند و در هر خط شعرشان ده غلط وزنی و قافیه ای توی چشم می زد، جرئت کرده و با پررویی خاص خودش شعری نوشته و این طرف و آن طرف فرستاده، سرِ ذوق آمده اند و گرنه!...

مرتضی آوینی از سفر به سرزمین نور می گوید

خلاصه همه چیز به سرعت برق و باد فراهم شد و منی که اصلا توی خواب نمی دیدم که تا روز مرگم مشرف به شرفاتی به عظمت زیارت خانه خدا بشوم و بر قدمگاه ابراهیم و پیامبر(ص) و علی(ع) بوسه بزنم؛ چند هفته بعد گذرنامه زیارتی ام را به دست گرفته بودم و در صف انتظار برای سفر حج در پایانه حجاج فرودگاه مهرآباد ایستاده بودم.

شعری که پای شاعرش را به خانه خدا باز کرد، به شرح ذیل است:

خلق چرخیدند، چرخیدند تا کامل شدند
آب و گل بودند تا دیروز، جان و دل شدند
خلق چونان قطره های گیج چرخی می زدند
تا که رحمت اذن داد و بر زمین نازل شدند
بر زمین نازل شدند و خاک جانی تازه یافت
آسمان ها غرق در عطر گلاب و هل شدند
عنصری بی خاصیت بودند خیل شاعران
آسمان و خاک را دیدند تا بیدل شدند
عارفان در محضر او عاشقی آموختند
فیلسوفان در حریم حضرتش عاقل شدند
جام را پرکن صفای خاطر آن خوشدلان
سعی کردند و زهر چه غیر از او زائل شدند
خلق تا از زمزم معنا لبی تر کرده اند
قطره ای خورده نخورده مست لایعقل شدند
خلق برگشتند نزد همسر و فرزندشان
جان و دل بودند تا دیروز، آب و گل شدند!

انتهای پیام/

نظرات

captcha