آل هاشم شهیدی جاودانه برای تمام نسل ها

به گزارش ایرنا، بعد از گذشت یک سال، هنوز هم جای خالی حاج آقا در گوشه به گوشه شهر احساس می شود. بعد از رفتنش، تبریز دیگر آن تبریز همیشگی نیست. انگار صدای گرم خطبه هایش هنوز در گوش مردم مانده، اما خودش نیست تا با آن لبخند مهربان، مردم را بدرقه کند.

به گزارش ایرنا، بعد از گذشت یک سال، هنوز هم جای خالی حاج آقا در گوشه به گوشه شهر احساس می شود. بعد از رفتنش، تبریز دیگر آن تبریز همیشگی نیست. انگار صدای گرم خطبه هایش هنوز در گوش مردم مانده، اما خودش نیست تا با آن لبخند مهربان، مردم را بدرقه کند.

حاج آقا سیدمحمدعلی آل هاشم فقط امام جمعه نبود بلکه پدری برای یک شهر و نوای گرمی در دل های مردم بود.

حال پس از یکسال گذشت از شهادت غم انگیز این پدر مهربان، داغی بر دل ها گذاشته که با مرور خاطراتش شاید کمی التیام بیابد.

حاج آقا چهار فرزند داشت. یک پسر و یک دخترش در دوران کودکی به خاطر بیماری فوت کرداند و امروز یک دختر و یک پسر دیگرش خاطرات پدر را مرور می کنند. دختر حاج آقا اوایل دهه 80 ازدواج کرد و سه فرزند (یک پسر و 2 دختر) دارد و مهدی، پسر حاج آقا که به قول پدرش به رواینی چهارمی و به روایتی فرزند دوم نیز سال 93 ازدواج کرد و اکنون 2 پسر دارد.

ایرنا در گفت وگویی صمیمی با مهدی آل هاشم، از خاطرات کودکانه، ویژگی های پدرانه و سلوک انسانی این شهید عزیز یاد می کند؛ مردی که ساده می زیست، با مردم بود، و سرانجام، شرافتمندانه رفت.

حضور در کنار پدر مثل کلاس درس بود

ایرنا: در آغاز، با تسلیت مجدد، ممنون می شویم اگر از خاطرات دوران کودکی خود با پدر بزرگوار بفرمایید.

مهدی آل هاشم: خاطرات دوران کودکی من با حاج آقا بسیار زیاد است، مخصوصا زمانی که در ارتش بود. تابستان ها معمولاً در تمام مأموریت ها همراه شان بودم و حدود 18 سال پیاپی در راهیان نور، پدر را همراهی می کردم. تا جایی که می توانستم کمکشان می کردم و تجربیات بسیاری در این مسیر از ایشان آموختم. حضور در کنارشان برایم مثل یک کلاس درس و مدرسه بود.

ایرنا: یکی از ویژگی های بارز شهید آل هاشم ساده زیستی و بی تکلف بودن ایشان بود، آیا خاطره ای از این روحیه دارید؟

مهدی آل هاشم: یکی از اخلاقیات مهم پدر، اهمیت ندادن به تجمل گرایی و تشریفات بود، به طور مثال وقتی قرار بود ساعت 11 در یک مکانی حضور داشته باشد، اطلاع نمی داد و فقط می گفت تا ظهر می آیم تا دژبانی، دم در به انتظار نایستد و اذیت نشود. یادم هست زمانی که پدر، نماینده ولی فقیه در ارتش و رییس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش بود، قرار شد تا با همراه به مراسمی در یکی از شهرها عازم شود که به یکباره گفت بدون همراه می رود و ساعت بلیطش را به ساعت 6 صبح روز مراسم تغییر دهیم. پدر بدون همراه سوار هواپیما شد و با تاکسی از فرودگاه به سمت محل مراسم رفت. دم در ساختمان نمایندگی ولی فقیه در ارتش آن شهر دید که بنر خیرمقدم برای تشریف فرمایی رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش(یعنی خودش) زده اند. درب دژبانی را باز کرد و گفت که من با مسئول عقیدتی سیاسی اینجا کار دارم. سرباز به پدر می گوید که مزاحم نشود و بیرون برود، امروز رئیس سازمان می خواهد بیاید، همه مشغول تدارکات برای او هستند. بعد از درخواست دوباره پدر، سرباز پدر را با پای پیاده تا ساختمان می فرستد. پدر وقتی وارد محوطه می شود، می بیند که سربازان زیر آفتاب گرم نشسته اند. وقتی به داخل ساختمان می رسد، دنبال رئیس می گردد اما گویا حضور نداشته که پدر می گوید زنگ بزنند و به او بگویند که آل هاشم آمده است. فکر کردند که شوخی می کند اما بعد از مدتی که رئیس عقیدتی سیاسی آن شهر می آید، متوجه می شوند که پدر کیست. پدر ناراحتی خود را بروز می دهد که چرا با این همه تاکید باز هم سربازان را زیر نور آفتاب منتظر نشانده اند.

فقط آمدم تشکر کنم ...

ایرنا: خداحافظی با ارتش برای حاج آقا سخت بود؟

سیدمهدی آل هاشم: وقتی در سال 96 به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شدند، مراسمی برای خداحافظی از مجموعه ارتش برگزار شد، پدرم در آن مراسم با بغض صحبت کرد و برایش دل کندن سخت بود. با تمام کارکنان تک به تک روبوسی و خداحافظی می کرد. هنگام خروج، گفت که باید کلید ماشین ارتش را تحویل دهد و گفت که سوار ماشین شخصی من شویم. وقتی در حال حرکت بودیم، دوباره از ماشین پیاده شد و بازگشت و در آبدارخانه را باز کرد و دید تعدادی سرباز نشسته اند. رو به آنها گفت که در این چند وقت به شما خیلی زحمت دادم، فقط آمدم از شما تشکر کنم.

ما با اغلب سربازانی که همراه پدر کار می کردند، هنوز هم در ارتباط هستیم و حتی با برخی رفت و آمد خانوادگی داریم.

مادرم تا امروز حتی یک بار هم سوار ماشین دولتی نشده است

ایرنا: حاج آقا درباره نحوه استفاده از اموال عمومی و بیت المال چه دیدگاهی داشت؟

سیدمهدی آل هاشم: من، مهدی آل هاشم در این 30 و اندی سال یکبار سفر خانوادگی با پدر نرفته ام، همیشه می گفت «من سرباز ولایت و حضرت آقا هستم. وقتی حضرت آقا به من ماموریتی داده اند باید به نحو احسن آن را انجام دهم». پدرم فوق العاده در خصوص استفاده از امکانات دولتی حساس بود. هیچ وقت اجازه نداد ما و خودش از امکانات دولتی استفاده شخصی داشته باشیم، مادرم تا امروز حتی یک بار هم سوار ماشین دولتی نشده است.

هدیه ای که دیر به دست صاحبش رسید ...

ایرنا: ارتباط ایشان با خانواده، به ویژه با نوه ها چگونه بود؟

سیدمهدی آل هاشم: پدر در دوران ارتش، مشغله های زیادی داشت ولی حداقل هر روز تماس تلفنی با خانواده برقرار می کرد، پدر با نوه هایش ارتباط خیلی خوبی داشت، وقتی خانه می آمد و بازی کردن بچه ها را می دید، خیلی خوشحال می شد. پسرم سال 1402به دنیا آمد، پدر فقط چندماه او را دید. پسر اولم سه سال دارد. پدرم برای تولد پسر بزرگترم در بهمن ماه یک ماشین شارژی بزرگ خریده بود و قرار بود به تهران بیاورد یا ما به تبریز بیایم و آن را تحویل بگیریم. انتخابات مجلس خبرگان آمد و فرصت دیدار نشد تا اینکه در اردیبهشت ماه به شهادت رسیدند. بعد از شهادت به اتاقشان رفتم و دیدم کنار دیوار اتاق و وسط پرونده ها یک ماشین شارژی مانده و رویش نوشته بود «تولدت مبارک نوه عزیزم».

خستگی پدر درآمد ...

ایرنا: به عنوان فرزندشان، مهمترین ویژگی اخلاقی و رفتاری ایشان را که در ذهنتان مانده است، بفرمایید.

سیدمهدی آل هاشم: ماه رمضان موقع اذان افطار که می شد، پدر 30 قرص نان بربری گرفته و سر راه آمدنش به خانه بین کیوسک های نگهبانی تقسیم می کرد. سپس که به خانه می آمد، به من می گفت چایی با پنیر و سبزی آماده کنم و برای نگهبان ها و سربازان ببرم. پدر حتی وقتی که در تبریز بود نیز در شب های ماه رمضان به اقشار مختلف مثل آتش نشانی، پادگان، خوابگاه دانشجویان، نیروی انتظامی و ... سر می زد و در کنار آن ها افطار می کرد و همیشه دوست داشت محبت کند. تنها هدفش همان طور که در وصیتنامه نیز نوشته است این بود که در دوران خدمتش بتواند همه جوانان را به لباس روحانیت جذب کند و کسی از این لباس زده نشود. نتیجه این همه محبتی که در دوران زندگی داشت، بدرقه باشکوه مردم در مراسم تشییع و تدفین که به نوعی قدردانی مردم از زحمات چندین ساله پدر بود و این حضور، خستگی پدر را درآورد.

انسان متعارف باید ماشین متعارف داشته باشد

ایرنا: ارتباط شما با ایشان به صورت شخصی و پدرانه چگونه بود؟

سیدمهدی آل هاشم: رابطه ما فوق العاده نزدیک و صمیمی بود، مثل ارتباط پدر با پدربزرگم، همان طور که پدربزرگ فرموده بود، پسرش علاوه بر پسر بودن، پدر، رفیق و دوستش است. همین ارتباط را به ما هم یاد داده بود. محرم اسرار هم بودیم. موضوعات مهم زندگی اش را با من در میان می گذاشت. همین باعث شد بعد از شهادت شان بتوانم امور مربوط به ایشان را راحت تر پیگیری کنم چون همه چیز را با من در میان گذاشته بود.

روزهای جمعه ساعت 6 صبح مرا بیدار می کرد و کلیدم را می گرفت و برای خرید نان و سایر ملزومات می رفت. وقتی از او بابت این کارش گلایه می کردم، می گفت، آدم باید با مردم باشد و مثل مردم زندگی کند تا حسش نسبت به مردم را از دست ندهد. چند بار گفتم ماشینش را عوض کند گفت یک انسان متعارف باید ماشین متعارف سوار شود.

ایرنا: حاج آقا در دوران قبل و بعد از انقلاب چه نوع فعالیتی داشت؟

سیدمهدی آل هاشم: پدر یکی از جوانان فعال در دوران قبل و بعد از انقلاب بود که در کتاب اسناد به روایت ساواک نیز درباره او چنین آمده است که: «سیدمحمدتقی آل هاشم فرزندی دارد به نام سیدمحمدعلی که در مسجد میرعلی، کلاس های به ظاهر دینی برگزار می کند». منظور از این متن این بود که پدر با یادگیری مواردی از پدربزرگ در مسجد سخنرانی می کرد و فعالیت های انقلابی در پوشش کار فرهنگی و مذهبی انجام می داد. سپس در دوران انقلاب اسلامی در ارتش جمهوری اسلامی حضور یافت و در دوران دفاع مقدس نیز در خط مقدم با فرماندهانی چون شهید صیاد شیرازی نه صرف به عنوان مسئول اداری بلکه هم چون رزمنده ای در میدان بود.

سربازان، امانت خانواده ها دست ما هستند

ایرنا: رابطه شان با کارکنان ارتش چطور بود؟

سیدمهدی آل هاشم: پدرم خودش را نه فرمانده، بلکه خدمت گزار و نیروی کمکی فرمانده می دانست. با سرباز، سرباز بود و با فرمانده، فرمانده. محبت ایشان در خانواده کارکنان ارتش نیز نفوذ کرده بود و اگر مشکلی داشتند مستقیم با پدر تماس می گرفتند. یکی از روزهای جمعه که پدر، کلید ماشین من را گرفت، جوانی را در خیابان سوار کرد. آن جوان از شهرستان آمده بود و پس از چند روز معطلی برای انجام کارش، می خواست پیش رئیس عقیدتی سیاسی ارتش برود تا ببیند می تواند کارش را حل کند. پسر جوان گفته بود که چون روز جمعه است، مجبور است تا فردا یک جایی را برای ماندن پیدا کند. پدر، این جوان را به دم ساختمان سازمان می برد و داخل ساختمان می شوند و جوان را برای رفتن به طبقه بالا دعوت می کند. جوان تعجب می کند که آیا او در این سازمان کار می کند؟ که پدر پاسخ مثبت می دهد و او را به طبقه بالا ساختمان می برد. پدر، کلید در اتاق رئیس سازمان را باز می کند و جوان تعجبش بیشتر می شود. سپس که پدر پشت میزش می نشیند، جوان می گوید آنجا نشیند که یک دفعه حاج آقا می آید و زشت می شود ولی پدر می گوید، «من آل هاشم هستم» و عکسش را نشان می دهد، همان جا نامه درخواست این جوان را امضا کرده و با تماس مستقیم با رئیس این جوان، کارش را حل می کند.

هیچگاه نشد که از بیرون اداره برایش غذای مخصوص بیاورند. همیشه از غذایی می خواست که سربازان می خورند. به سربازان اراده خاصی داشت. می گفت آنها امانت خانواده ها دست ما هستند و باید از آنها مراقبت کنیم.

مسئولیت به آل هاشم زینت نداد بلکه آل هاشم به مسئولیت زینت داد

ایرنا: در دوران امامت جمعه تبریز، برخورد ایشان با مردم و مسئولان چگونه بود؟

سیدمهدی آل هاشم: از روز معارفه در استانداری اعلام کرد که «اگر کسی از طرف من و کسانی که با من نسبت دارند، آمدند، مسئولان بدانند که من با کسی نسبتی ندارم و کارش را راه نیندازید.» یکی از مهمترین دغدغه هایش این بود که فرمان حضرت آقا که در حکمشان داده بودند را عملی سازد. مردمی و مهربان بود و هیچگاه برای دیده شدن کار نکرد بلکه هدفش را فقط خدمت کردن می دانست. مسئولیت به آل هاشم زینت نداد بلکه آل هاشم به مسئولیت زینت داد. در هفت سال امامت جمعه تبریز، گاه شب ها به نیروهای خدمت رسان و حتی کادر درمان سرکشی می کرد و صبح ها به نماز جماعت مساجد سر می زد. سلامتی خودش را هم در این راه از دست داد. 6 روز پس از شهادت، وقت عمل دیسک کمر داشت. نرده های نماز جمعه را برداشت تا فاصله ای با مردم نباشد، با وجود فشارهایی که به او آمد، کوتاه نیامد.

ایرنا: حاج آقا علاقه خاصی به مسجد کریم خان تبریز داشت و بیشتر در این مسجد نماز عصر می خواند، چرا؟

سیدمهدی آل هاشم: الان هم در مسجد کریم خان، موزه کوچکی از جانماز و سایر وسایلی که پدر استفاده می کرد، درست کردند، پدر می گفت که پدر حضرت آقا، امام جماعت این مسجد بوده، برای همین علاقه خاصی به این مسجد و نماز خواندن در آن داشت.

علاقه پدر به حضرت آقا آنقدر زیاد بود که همیشه سخنرانی خود را با شعر «بارالها در رهت هرکس بمیرد زنده است/زندگی بی عشق تو ننگ است ولی با عشق تو ارزنده است/حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم/من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم» آغاز می کرد.

ما همه محافظ حاج آقا هستیم

ایرنا: از نحوه مواجهه شان با اعتراض یا درخواست های مردمی چه خاطره ای دارید؟

سیدمهدی آل هاشم: پدر، یک بار دم عید که برای بازدید به شهرداری رفته بود، دید دستفروشان اعتراض دارند که شهرداری می خواهد بساط آنها را جمع کند پس از شنیدن اعتراض آن ها با شهردار تماس گرفت و گفت «وقتی نمی توانید زمین مناسبی برای کسب دستفروشان تامین کنید، اجازه دهید کار کنند تا نان زن و بچه شان را دربیاورند»، بعد از شهادت، همان دستفروش ها تا چهلم مشکی پوش بودند و چله نگه داشتند.

پدر در خصوص خودرو به خصوص تمیز نگه داشتن ماشین اداره و حتی خودروی شخصی خودش بسیار حساس بود، یک روز که سوار ماشین شخصی پدر بودم، پراید از پشت به ماشین زد و افسر آمد و گفت که آن خودروی پراید مقصر است و من هم مدارک آن راننده خاطی را گرفتم. زنگ زدم و این اتفاق را به پدر گفتم که گفت ماشین را خانه بیاور و مدارک راننده پراید را به خودش برگردان. با اینکه اصرار کردم خسارت بالایی به ماشین زده است باز هم گفت که مدارک را برگردانم و به خانه بازگردم، راننده پراید با خوشحالی رفت، بنابراین مجبور شدم با پول خودم هزینه تعمیر ماشین را بدهم.

همیشه به محافظان خود می گفت که از او دورتر بایستند و به جای پاویون از محل عادی فرودگاه رفت و آمد می کرد، یکبار در فرودگاه به محافظانش می گوید که بروند ولی آنها اصرار دارند که تا دم هواپیما پدر را اسکورت کنند که در این حال یکی از بانوان که کمی حجاب مناسبی هم نداشت می گوید «مگر حاج آقا به شما نمی گوید بروید، بروید دیگر. ما همه اینجا محافظان حاج آقا هستیم.»

حاج آقا به انگلیسی و عربی مسلط بود

ایرنا: نگاه ایشان به تکنولوژی و فضای مجازی چگونه بود؟

سیدمهدی آل هاشم: مطالعه زیاد داشت، تا می نشست مطالعه می کرد. در بسیاری مواقع از اطلاعاتی که داشت، تعجب می کردم. به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود و حتی مخاطبین خود را به انگلیسی سیو کرده بود. یک روز با یکی از مهندسان به زبان انگلیسی صحبت می کرد و درباره مبحث تخصصی فضای ابری بحث می کرد. مسائل روز را بررسی و به فضای مجازی اهمیت می داد و دنبال می کرد. خودش نظرهای مردم را در فضای مجازی می خواند.

ایرنا: هدف نهایی و آرزوی قلبی شان چه بود؟

سیدمهدی آل هاشم: مردی خستگی ناپذیر و برای همه پدری دلسوز و مهربان بود خود را خادم ملت می دانست، همیشه می گفت مطمئن باشید که به شهادت می رسم.

ایرنا: از خبر شهادت چگونه مطلع شدید؟

سیدمهدی آل هاشم: تهران بودم، حوالی ظهر در روز حادثه به من خبر دادند، بلافاصله به فرودگاه و سپس مستقیم به منطقه جستجو رفتم. همه نیروهای ارتشی، سپاه، هلال احمر، و حتی گروه های مردمی حضور داشتند. تجهیزات کاملی نبود و شرایط سخت آب و هوایی جستجو را سخت تر کرده بود. خیلی دویدیم و تلاش کردیم ولی در نهایت اطلاع دادند که هلی کوپتر و پیکر این شهدا پیدا شده است.

ایرنا: در پایان، اگر بخواهید یک پیام از شهید آل هاشم به مردم و مسئولان بگوئید، چه خواهد بود؟

سیدمهدی آل هاشم: پدرم همیشه می گفت: «من سرباز ولایت هستم». معتقد بود باید ساده زندگی کرد، با مردم بود و از موقعیت سوءاستفاده نکرد، تشییع باشکوه مردم در تبریز و سراسر کشور، تشکر صادقانه مردم از یک عمر خدمت بی ریا بود.

به گزارش ایرنا، آیت الله سیدابراهیم رییسی خادم الرضا(ع) و رییس جمهور انقلابی کشورمان، آیت الله سید محمد علی آل هاشم، نماینده محبوب ولی فقیه و امام جمعه تبریز و مالک رحمتی استاندار جوان و پرتلاش آذربایجان شرقی به همراه و حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جهادی ، سردار سید مهدی موسوی فرمانده یگان حفاظت رئیس جمهور، سرهنگ خلبان سیدطاهر مصطفوی، سرهنگ کمک خلبان محسن دریانوش و سرگرد فنی بهروز قدیمی عصر یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 در مسیر بازگشت از مراسم افتتاح سد قیز قلعه سی به سمت شهر تبریز، در منطقه ورزقان استان آذربایجان شرقی در اثر سانحه هوایی همزمان با شب ولادت امام رئوف علی ابن موسی الرضا (ع) به مقام رفیع شهادت نایل شدند.

نظرات

captcha