بجنورد در هیاهوی رنگ ها و نغمه ها + فیلم

به گزارش ایرنا، پارک «بش قارداش» بجنورد این روزها دیگر فقط یک بوستان نیست؛ قلب تپنده ای است که با هر ضربه سورنا، با هر نغمه دف و با هر چرخش لباس های سنتی روایت تازه ای از ایران را به زبان می آورد.

به گزارش ایرنا، پارک «بش قارداش» بجنورد این روزها دیگر فقط یک بوستان نیست؛ قلب تپنده ای است که با هر ضربه سورنا، با هر نغمه دف و با هر چرخش لباس های سنتی روایت تازه ای از ایران را به زبان می آورد.

جایی که نه تنها مردم بجنورد، بلکه ایران در قامت اقوامش دوباره متولد می شود؛ رنگین کمانی از هویت، موسیقی، خوراک و هنر که در میان صخره ها و چشمه های کوه های آلاداغ جان گرفته است.

همین که قدم به محوطه جشنواره می گذاری، انگار پا به دل تاریخ می گذاری؛ نه تاریخ خشک کتاب ها که تاریخ زنده ای از مردمان این سرزمین و هر غرفه، دار قالی و آوای مقامی قصه ای است که بی صدا فریاد می زند: «ما هنوز هستیم، با تمام ریشه ها، زبان ها و آیین هایمان.»

بوی نان و صدای دف؛ طعم زندگی ایرانی

چشم ها در رنگ های بیش از 140 غرفه صنایع دستی غرق می شوند و اینجا جاجیم لرستان و چاروق کردستان کنار میناکاری اصفهان و حصیربافی سیستان نشسته اند؛ انگار که مرزهای جغرافیایی ایران را برداشته اند و فرهنگ را در کف دستان هنرمندان نهاده اند.

صنعتگران، زن و مرد، جوان و کهنسال با نگاهی از غرور و چشمانی پر از امید روایت زندگی شان را به تصویر می کشند؛ روی پارچه، سفال، چرم، چوب و دل ها.

10 سیاه چادر عشایری در گوشه ای دنج چون ققنوس هایی سیاه رنگ بر خاک سبز نشسته اند و از درون شان بوی نان تنوری و چای آتشی بالا می زند.

بانوان عشایر با لبخندهایی که سال ها سختی را تاب آورده اند، دختران نوجوان را به دنیای بافته ها و نخ های رنگی می برند و آن ها با دست های زمخت و دل های لطیف، پشم را می تابند، قالی را می بافند، فرهنگ را حفظ می کنند.

نمایشگاهی با 140 غرفه در جشنواره

ایران در یک قاب؛ از نغمه خوزستان تا رقص آذری

همزمان با غروب آفتاب، وقتی رنگ نارنجی خورشید با سرخی لباس های محلی در هم می آمیزد، صحنه موسیقی اقوام روشن می شود.

آوای خوزستان، گیلان، کردستان، آذربایجان، گلستان، خراسان جنوبی و شمالی، یکی پس از دیگری در جان جمعیت می نشیند.

صدای دف و دهل، شادی کردی، رقص آذری، نغمه های بلوچی و موسیقی مقامی خراسان، نه تنها گوش ها که دل ها را می نوازد.

کودکان در آغوش پدران و مادرانشان می رقصند؛ جوانان خاطره ثبت می کنند و پیرمردی اشک بار زیر لب زمزمه می کند: «ایران همین است.»

حضور مردم اما فراتر از تصور بود؛ آن قدر بی نظیر که هنرمندان مهمان نیز در سخنرانی های کوتاهشان از چنین استقبالی شگفت زده بودند.

یکی از آن ها گفت: در هیچ کجای ایران چنین استقبالی از فرهنگ بومی ندیده ام و بجنورد برای من حالا معنای تازه ای دارد.

حضور پرشور مردم در جشنواره

رنگ تاریک جشنواره زیر سایه ترافیک

اما هر زیبایی، سایه ای هم دارد. ترافیک سنگین، نبود پارکینگ کافی، ازدحام خودروها و ضعف حمل ونقل عمومی، مثل زخم کوچکی بر پیکر این رویداد بزرگ خودنمایی می کرد.

برخی می گویند اگر تنها 20 دستگاه اتوبوس برای سرویس دهی مستقر می شد، بخشی از مشکل رفع می شد و برخی دیگر مشکل را به کمبود راه های دسترسی به پارک مربوط می دانند.

سووال اینجاست که آیا پس از 21 سال از تاسیس خراسان شمالی و تجربه مکرر برگزاری چنین جشنواره هایی، همچنان باید از کمبود زیرساخت ها غافلگیر شویم؟

آیا وقت آن نرسیده است که همپای بزرگی فرهنگ، ظرفیت های اجرایی و خدماتی استان نیز رشد کند؟ نمی توانیم همیشه صورت مساله را پاک کنیم و بگوییم هنوز برای چنین رویدادهایی کوچک هستیم.

برگزاری این جشنواره نه یک برنامه معمولی، بلکه تلاشی برای پیوند دوباره دل های ایران است و بش قارداش با تاریخ و طبیعت بی نظیرش، جایگاه شایسته ای برای میزبانی فرهنگ ملی دارد؛ باید قدرش را بیشتر بدانیم.

این جشنواره فقط یک نمایش نیست؛ آیینه ای است که هر ایرانی می تواند خود و سرزمینش را در آن تماشا کند.

بش قارداش تا 21 اردیبهشت ماه هر روز از ساعت 17 تا 23 زنده است؛ با صدای دف، رنگ لباس، طعم آش های محلی و بوی زندگی.

اینجا ایران دوباره خودش را مرور می کند؛ نه فقط در تاریخ، بلکه در قلب مردمش.

نظرات

captcha