خوابی که یک شراب خوار را راهی سفر حج کرد

سفرنامه ناصرخسرو نخستین سفرنامه نوشته شده از حج در طول تاریخ به شمار می رود، سفری هفت ساله که از خواب وی در چهل سالگی رقم خورد.

خبرگزاری تسنیم، قدیمی ترین سفرنامه حج به زبان فارسی مربوط به ناصر خسرو است. این سفرنامه به نام «سفرنامه ناصر خسرو» یا «سفرنامه» معروف است و در سال 1046 میلادی (436 هجری شمسی) نوشته شده است. در این اثر، ناصر خسرو جزئیات سفر خود به مکه و مدینه را به دقت توصیف کرده و به مسائل اجتماعی، فرهنگی و مذهبی آن زمان پرداخته. سفرنامه او به عنوان یکی از اولین و مهم ترین متون سفرنامه نویسی در زبان فارسی شناخته می شود و تأثیر عمیقی بر ادبیات و فرهنگ سفرنامه نویسی داشته است. ناصر خسرو با این که در فنون سخن صاحب سبک و چیره دست بوده است اما در سفرنامه اش از آن ادبیات غمزه آلود خبری نیست، بلکه از عمق درون به مساله نگریسته است.

ناصرخسرو بخش قابل توجهی از سفرنامه خود را به توصیف تفصیلی وضعیت اجتماعی و عمرانی اماکن مقدس حرمین، به ویژه شهر مکه و مسجدالحرام، در سده پنجم هجری اختصاص داده است. در این نوشتار پس از شرح مختصری از سفرهای حج ناصرخسرو، آگاهی های مختلفی که سفرنامه وی درباره حج و حرمین به دست می دهد، در چند محور شامل توصیف شهر مکه و دیگر مناطق حجاز، توصیف معماری مسجدالحرام، آگاهی های نادر درباره اماکن مقدس، وضعیت و آداب حجگزاری، سختی های سفرهای حج و تاریخ سیاسی حجاز، استخراج و دسته بندی شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که در نبود تواریخ محلی برای دو شهر مکه و مدینه در حد فاصل سده های چهارم تا ششم، این سفرنامه منبعی دست اول برای مطالعه تاریخ حج و حرمین، به ویژه در سده پنجم هجری، به شمار می آید.

ناصر خسرو ناصر خسرو در سال 427 هـ . ق . بر اثر خوابی که دید به عزم سفر قبله(حج)، خانه و کاشانه خود را ترک و از مشاغل دیوانی استعفا کرد و سفر هفت ساله خود را شروع و سیری در آفاق و تا حدودی در انفس کرد و در تمام طول مدت سفر با علما و دانشمندان نواحیِ مختلف در تماس بود و بر آموخته های خود می افزود. چون هدف اصلی او سفر قبله بود، نخست از زندگی گذشته خود توبه کرد.

او در ابتدای سفرنامه به شرابخواری خود اعتراف کرده و گفته است: «قُولُوا الحَقَّ وَ لَوْ عَلی أنفُسِکُم.» ناصرخسرو درباره خواب خود می گوید: «شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: چند خواهی خوردن از این شراب که خِرَد را از مردم زایل کند؛ اگر بهوش باشی، بهتر. من جواب گفتم که: حُکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد: در بیخودی و بیهوشی راحتی [= آرامش] نباشد؛ حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون [= راهنما] باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خِرَد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من، این از کجا آرَم؟ گفت: جوینده، یابنده باشد و سپس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت».

جلالی که در میقات آرام گرفت

ناصرخسرو در حدود هزار سال پیش از این از مرو در ترکمنستان کنونی حرکت کرد و سپس از ایران و ترکیه و سوریه، لبنان، فلسطین، به عربستان سعودی و مکه رفته و حج گذارد. سپس به قدس برگشت و از آنجا به قاهره رفت و سه سال به تعلیم و تعلم پرداخت و دوبار دیگر از راه دریای سرخ با کشتی به مکه رفت و حج گزارد و به قاهره برگشت. سپس عزم وطن کرد و از قاهره به سوی جنوب حرکت کرد،  پس از عبور از دریای سرخ به مکه رفته و برای بار چهارم حج گذاشت و سراسر شبه جزیره عربستان را طی کرد و به کویت رفت. با به بصره در عراق رفت و از آنجا به آبادان و اصفهان و نایین و سرخس و سرانجام پس از حدود هفت سال به بلخ رسید. بنابراین ناصر خسرو در این سفر هفت ساله، چهار بار حج کرد از این رو توصیف مکه و دیگر اماکن و مراسم حج را بهتر از هر شخص دیگری انجام داده است.

در ادبیات فارسی ناصر خسرو در سفرنامه نویسی پیشتاز است. زیرا پیش از او سفرنامه ای که یک ایرانی به زبان فارسی نوشته باشد سراغ نداریم. نه تنها در فارسی که در عربی هم در ارتباط با حج و سرزمین حجاز اولین سفرنامه است. پس باید گفت که سفرنامه نوسی در ادبیات فارسی را ناصرخسرو پایه گذاری کرد.

ناصر خسرو در این سفرنامه تنها به ظاهر اعمال و شرح و معرفی دقیق اماکن توجه داشته و از فلسفه حج سخنی نگفته است. از این رو، این سفرنامه تنها ارزش معرفی دقیق از اماکن زمان مولف را دارد.

ناصر خسرو وقتی به جدّه می رسد، مورد توجّه امیر جدّه تاج المعالی بن ابی الفتوح قرار می گیرد. او از توصیف جدّه تنها به داشتن باره حصین، پنج هزار سکنه، بازارهای نیک و دروازه های آن اکتفا می کند و دروازه ها یکی به سمت مشرق، به طرف مکه و دیگری به سمت مغرب به طرف دریاست و در آن از کشت و زرع خبری نیست. روز جمعه از جده حرکت می کند و راه دوازده فرسنگی بین جده و مکه را تا روز یکشنبه، آخر جمادی الآخر، طی می کند و وارد مکه می شود.

او در معرفی مکه می نویسد:

«شهر مکه اندر میان کوه ها نهاده است نه بلند، و از هر جانب که به شهر روند تا به مکه نرسند نتوان دید، بلندترین کوهی که به مکه نزدیک است، کوه ابوقبیس است و آن چون گنبدی گرد است؛ چنانکه اگر از پای آن تیری بیندازند بر سر رسد و در مشرقی افتاده است...»

وی خانه کعبه را اینگونه توصیف کرده است:

«توصیف کعبه «و خانه کعبه به میان ساحت مسجد است، مربع طولانی، که طولش از شمال به جنوب است و عرضش از مشرق به مغرب، طولش «هفده ارش» و بلندی «سی ارش» است و عرض شانزده، و درِ خانه سوی مشرق است و چون در خانه روند، رکن عراقی بر دست راست باشد و رکن حجرالأسود بر دست چپ و رکن مغربیِ جنوبی را رکن یمانی گویند و رکن مغربیِ شمالی را رکن شامی گویند. و حجرالأسود را در گوشه دیوار به سنگی بزرگ ترکیب کرده اند و در آنجا نشانده، چنانکه مردی تمام قامت بایستد، با سینه او مقابل باشد و حجرالأسود به درازی، به دستی و چهار انگشت باشد هشت انگشت باشد و شکلش مدوّر است. از حجرالأسود تا در خانه چهار ارش است و آنجا را که میان حجرالأسود و در خانه است ملتزم گویند و درِ خانه از زمین به چهار ارش برتر است و چنانکه مردی تمام قامت بر زمین ایستاده بر عتبه رسد. و نردبان ساخته اند از چوب چنان که به وقت حاجت در پیش در نهند تا مردم بر آن بروند و در خانه روند و آن چنان است که به فراخی ده مرد بر پهلوی هم به آنجا بر توانند رفتن و فرود آمد. و زمین خانه بلند است بدین مقدار که گفته شد.»

او درباره ورودش به مکه نیز نوشته است:

»هشتم ذی الحجه به مکه رسیدم و به یاری سبحانه و تعالی حج بگذاردم، از مغرب قافله ای عظیم آمده بود و آن سال به در مدینه شریفه عرب از ایشان خفارت خواست به گاه بازگشتن از حج و میان ایشان جنگ برخاست و از مغربیان زیادت از دو هزار آدمی کشته شد و بسی به مغرب نشدند. و به همین حج از مردم خراسان قومی به راه شام و مصر رفته بودند و به کشتی به مدینه رسیدند. ششم ذی الحجه ایشان را صد و چهار فرسنگ مانده بود تا به عرفات رسند. گفته بوند هرکه مارا در این سه روز که مانده است به مکه رساند چنان که حج دریابیم هر یک از ما چهل دینار بدهیم. اعراب بیامدند و چنان کردند که به دو روز و نیم ایشان را به عرفات رسانیدند و زر بستاندند و ایشان را یک یک بر شتران جمازه بستند و از مدینه برآمدند و به عرفات آوردند دو تن مرده که بر آن شتران بسته بودند و چهار تن زنده بودند اما نیم مرده.

نماز دیگر که ما آن جا بودیم برسیدند. چنان شده بودند که بر پای نمی توانستند ایستادن وسخن نیز نمی توانستند گفتن. حکایت کردند که در راه بسی خواهش بدین اعراب کردیم که زر که داده ایم شما را باشد ما را بگذارید که بی طاقت شدیم. از ما نشندیند و همچنان براندند. فی الجمله آن چهار تن حج کردند و به راه شام بازگشتند.»

انتهای پیام/

نظرات

captcha