تلاقی حماسه و عرفان و مذهب در نمادهای ورزش پهلوانی

زورخانه ساختمانی در میانه بافت زندگی مردم در دل شهر و کنار مسجد و بازار و میدانگاه است و ورزش زورخانه ای فقط یک ورزش نیست، آئینی است که وامدار معانی بسیار است و نمادهای فرهنگی فراوانی دارد.

خبرگزاری مهر ، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: انسان از روزی که قدرت انتزاع یافت و ساختن ابزار یاد گرفت و آئین و رسمی را پایه گذاری کرد، وارد وادی نماد شد. هر نماد جهانی از معانی را به همراه خود دارد و وقتی جایی یا عرصه ای را پر از نمادهای متفاوت می بینیم، نشان دهنده این است که تاریخی بر آن مردمان گذشته و در طی سال های متمادی افرادی پشت به پشت در مسیری خاص حرکت کرده و هرکدام در خور توان خود چیزی بر آن فرهنگ افزوده اند. نبرد و قدرت بدنی نیز از ابتدایی ترین موضوعات زندگی انسان در درازای حضور او در جهان از زمان شناختن خود و مالکیت و شک گیری معنای سرزمین و وطن است.

سپس یک معمار برای آن معنا خانه ای ساخت، شاعرانی شعر سرودند، صنعتگرانی وسایل ساختند، نساجانی پارچه و پرچم بافتند، تا جایگاه و ساحتی برای عرضه و تبلور و تجسم آن معنای نادیدنی فراهم شود و فرزندان و آیندگان چیزی از آن در دست داشته باشند. این طور است که بناها ساخته می شوند و هرکدام کاربردی دارند؛ زورخانه ساخته می شود که با استادیوم متفاوت است، با حسینیه متفاوت است، با عمارت و مسجد و مدرسه متفاوت است. ساختمانی در میانه بافت زندگی مردم، در دل شهر و کنار مسجد و بازار و میدانگاه؛ خانه ای برای قدرت.

حاضران زورخانه، مردمانی پهلوان و اهل خرد و معرفت

آن کس که وارد زورخانه می شود نیز ویژگی هایی دارد، قدرتمند و محکم است ولی شغل و منصب و کسب و لباس و خانه و دارایی اش را پشت در می گذارد و خم می شود و فروتنانه وارد گود می شود، رخصت می گیرد از بزرگان و صاحبان کسوت، با جامه ای اندک و خالی از تفاخر و تمایز. با انسانیت صریح و جسمی آشکار، ظاهری صادق و ساده. در عین قدرت و جوانی جسم، حرمت می گذارد بر سال های رفته؛ سرکشی و خودنمایی و تفاخر نمی کند در مقابل چشمان مردانی که سالخورده و با تجربه اند و پیش از او در این مسیر گام زده اند و آئینه فردای او خواهند بود.

آئینی برای تنِ درست و روان و زندگی پاکیزه

ورزش زورخانه ای فقط یک ورزش نیست، آئینی است که وامدار معانی بسیار است و نمادهای فرهنگی فراوانی دارد. نوع ساختمان و طراحی جایگاه ورزشکار (گود) و مرشد (سردم) و حتی کوتاهی در ورودی که تصویر عملی فروتنی در عین قدرت و اشراف به حکم تجربه و کسوت است. سازهای آن ضرب و زنگ است که نمادی از سازهای جنگی طبل و جام است، چنانچه در شاهنامه فردوسی در میدان جنگ کوس و طبل می زنند و علامت آغاز نبرد مهره برجام زدن به دست شاه است، طوری که صدای زنگش را همه سپاه بشنوند.

نمادهای حماسه در آئین ورزش باستانی

حماسه و اشعار حماسی با ورزش زورخانه ای آمیختگی بسیار دارد، تمام وسایل و ابزار این ورزش نمادهایی هستند از ابزارهای جنگی پهلوانان قدیم. سنگ سپر است و کباده کمان و میل گرز، چرخ و شنا و زانو زدن و کشتی کارهایی است که پهلوان دیروز در میدان جنگ می کرده و پهلوان امروز در گود زورخانه انجام می دهد. دست به خاک زدن و بوسیدن نیایش قبل از نبرد است و اظهار فروتنی پیش پروردگار قبل از قدرنمایی مقابل حریف. اشعار مرشد با وزن حماسی یادآور رجزخوانی است در میدان، که با آهنگ چرخ و میل و آواز کباده به هم می آمیزد و یادآور هیاهوی میدان نبرد است.

تجلیات عرفان در آئین ورزش باستانی

از سویی این آئین با عرفان و مذهب آمیخته است، مرشد نمادی از پیر و مراد و راهنمای اهل طریقت است، نیمه برهنه بودن پهلوانان در گود آیینِ عیاران است برای رها کردن جامه منیت و پرداختن به کار، وضو داشتن و پاکی شرط ورود به گود است و اشعار مرشد رخصت گرفتن از بزرگان و بیش از همه توسل به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، که اسوه عارفان و جوانمردان و پهلوانان عالم است.

امیرالمؤمنین اسوه پهلوانان و جوانمردان

نمادپردازی قدرت و جوانمردی در این آئین به نوع خود جالب است، رستم نماد پهلوان ایران پیش از ورود اسلام و امیرالمؤمنین علی علیه السلام نماد انسان کامل و اسلام خالص و جوانمرد و پهلوانی دلاور در میدان نبرد و عارفی پاکباز در امور دنیا است؛ آنگونه که مولوی در غزلی عارفانه آن دو را همراه هم می آورد:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

هیچ پهلوانی در سراسر شاهنامه به قدرت رستم نیست، در عین حال هیچ پهلوانی در بزنگاه های مهم کارهایی که رستم باید بکند را نمی تواند انجام دهد، هیچ پهلوانی درد دیدن فرزند در مقام سپهسالاری دشمن و کشتن سهراب به ازای دفاع از وطن را نچشیده است؛ هیچ پهلوانی شومی سرنوشت را در برابر حفظ آزادگی و دست به بند ندادن در برابر فرمان شاه وقت پرتاب تیر به چشم اسفندیار را نمی پذیرد جز رستم؛ این مسئولیت و خویشکاری جهان پهلوان است به ازای قدرت فوق العاده اش .

از سوی دیگر چه کسی به جز علی بن ابیطالب علیه السلام است که هم ساقی کوثر باشد و هم حیدر کرّار؟ هم شبانه و ناشناس نان به یتیمان برساندو تنور بیفروزد و برای بیوه زنان نان بپزد، هم پیروز میدان باشد و صاحب زرهی که پشت ندارد؟ هم کَنَنده دروازه قلعه خیبر باشد و کُشنده مرحب و عمربن عبدود ، هم چاه بکند و نخل بکارد و زمین ها را آباد کند؟ تقسیم کننده بیت المال باشد ولی دست هایش از کار سخت تاول زده باشد؟ امیرالمؤمنین و حاکم و فرمانده باشد اما راز دل را با چاه بگوید؟ آمیختگی این نمادها و معانی را تنها در ورزش باستان و گود زورخانه می توان دید.

همراهی و بهره مندی از حواس مختلف

این نمادپردازی و ارائه معنا در ساحت هرکدام از حواس انسانی شکلی تازه می گیرد، اگر سهم چشم دیدن حرکات پهلوانان داخل گود است، سهم گوش شنیدن اشعار مرشد و آوای محیط است که به رشد هماهنگ جسم و روان پیوند دارد و برای حاضران بیرون گود و ورزشکاران درون گود تداعی های هماهنگ خلق می کند. به همین سیاق است که در اشعار مرشد هم این تداعی ها و نمادها را می بینیم، مانند این شعر که برای شروع سنگ گرفتن در میدان خوانده می شده و گل سنگ نام دارد:

با نام خدای مهربان سنگ بگیر

دامان علی و آل در چنگ بگیر

در سنگ گرفتن تو رمز و رازیست

یعنی که سپر به چنگ در جنگ بگیر

ما دم همه از سینه بی کینه زنیم

دم از غم عشق یار دیرینه زنیم

این سنگ به روی سینه دارد پیغام

یعنی همه سنگ دوست بر سینه زنیم

مرشد، کهنه سوار میدان پهلوانی

نقش مرشد به نوعی نقش راوی نیز هست، او با بیان احادیث و اذکار و روایات و اشعار، که معمولاً آغازش ذکر و مدح پیامبر اکرم محمد مصطفی صلوات الله علیه و حضرت علی علیه السلام است به بیان مطالب و اجرای برنامه می پردازد و نظم دهنده و دعوت کننده پهلوانان و ورزشکاران داخل گود است. سپس مرشد اشعاری عرفانی غالباً از مولوی و حافظ و دیگر شعرای عارف می خواند و گاه از اشعار پندآموز و تعلیمی سعدی نیز ابیاتی می خواند. مانند این تضمین شعر معروف سعدی (ابیات داخل «») که مرشد با بیان دو بیت در مقدمه حاضران و پهلوانان را وارد وادی تعلیم و اندرز می کند:

گفت دانا پدری با پسر از آگاهی

آن بیابی که برای دگران می خواهی

راست رو باش چو ماهی که خوری آب زلال

نه چو خرچنگ خوری آب گِل از کج راهی

***

به صدر مجلسی در نیمروزی

شنیدم نکته ای ز اهل رموزی

که سعدی گفت با یک دلفروزی :

«گِلی خوشبوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم»

***

خمیری نرم و نیکو چون جبیری

معطر، روح پرور چون عبیری

در او حیران شدم کز چه خمیری؟

«بدو گفتم که مشکی یا عبیری

که از بوی دلاویز تو مستم ؟»

***

در آن حالت که بر حیرت فزودم

جوابی زان گِل خوشبو شنودم:

نه مشک استم ، نه عطر استم نه عودم

« بگفتا من گِلی ناچیز بودم

ولیکن مدتی با گُل نشستم»

***

مرا گُل یک نصیحت مختصر کرد

که: باید از رفیق بد حذر کرد!

حذر کردم، مرا چون جان به بر کرد

«کمال همنشین در من اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم»

فتوت نامه ها، صورت مکتوب ورزش پهلوانی

در باب آمیختگی آداب زورخانه با فرهنگ ایرانی اسلامی و تصوف و عرفان، فتوت نامه هایی همچون فتوت نامه سلطانی حسین واعظ کاشفی، فتوت نامه شیخ شهاب الدین شهید و نیز رسالاتی از عطار، فخر رازی، عبدالرزاق کاشانی، علاءالدوله سمنانی و دیگران باقی مانده که منابعی معتبر در زمینه پیدایش آئین و آداب و رسوم سنت پهلوانی و ورزش باستانی است.

نظرات

captcha