بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطوره ای حزب الله لبنان و محور مقاومت می پردازد. در این شماره، به بحث «موج آدم ربایی و ترور در بیروت؛ در آغاز جنگ داخلی» میپردازیم.
در قسمتهای پیشین توضیح دادیم که ریشه یابی علل اجتماعی و تاریخی جنگ داخلی لبنان و فراز و فرودهای آن، از این منظر برای بحث ما (زندگی و زمانه شهید سیدحسن نصرالله) اهمیت دارد که بسترهای شکل͏ گیری مقاومت اسلامی لبنان را بهتر درک کنیم. آیا مقاومت اسلامی لبنان یک پدیده خلق الساعه بود یا با انباشت تجارب ملت لبنان طی دهه͏ های مختلف شکل گرفت؟
پیش͏ تر توضیح داده͏ ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزب الله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانوادهاش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
زن لبنانی همراه با کودک شیرخواره و کیف در خیابان های بیروت
در جنگ داخلی لبنان، شهروندان بی دفاع آسیب های زیادی دیدند. بی تردید در این زمینه، مقصر اول عدم مسئولیت پذیری دولت و چراغ سبز نشان دادن به گروه های افراطی برای ایجاد ناامنی بود
در فصل دوم این سلسله مقالات، طی قسمتهای چهارم تا بیست و یکم به بررسی ریشههای جنگ داخلی لبنان پرداختیم. در این راستا، از زمینه های تاریخی و اجتماعی جنگ داخلی شروع کرده و در ادامه به نقش کشورهای خارجی در آن پرداختیم. در این میان جریان شناسی طرفین اصلی درگیری را مورد توجه قرار داده و به صورت خاص دو قطب اصلی یعنی «حزب کتائب» به عنوان محور «راست افراطی مارونی» و «کمال جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست پیشرو» به عنوان محور «جناح چپ» را معرفی کردیم.
از این قسمت وارد فصل سوم این سلسله یادداشت یعنی فصل «وقایع مهم روزهای ابتدایی جنگ لبنان» می شویم. در این جا به صورت خاص وقایعی مد نظر است که به صورت مستقیم بر روی زندگی شخصی و خانوادگی شهید سیدحسن نصرالله اثر گذاشت. در قسمت نهم باعنوان «فاجعه بزرگ عین الرمانة»، توضیح دادیم که چه عملیاتی باعث شروع جنگ داخلی لبنان شد. در آن زمان به معرفی «حزب کتائب» پرداخته بودیم و به مناسبت موضوع، این عملیات را یادآوری کردیم. در ابتدای این فصل توصیه می شود آن قسمت را مرور کنید. در این فصل تمرکز ما بر «تشریح وقایع تاریخی بر اساس ترتیب زمانی» است و از این منظر می توان قسمت نهم را به عنوان مقدمه این فصل در نظر گرفت.
در این قسمت به موج ترور و آدم ربایی در بیروت می پردازیم که بعد از عملیات عین الرمانة، نقطه آغاز جنگ درون شهری بیروت محسوب می شود. همان طور که در قسمت نهم تشریح شد، فاجعه عین الرمانة در خارج از شهر بیروت و در روستایی به همین نام (عین الرمانة) رخ داد. در نتیجه رخدادهای این قسمت را می توان مبدأ شروع جنگ در پایتخت لبنان دانست.
از ترور معروف سعد تا اراده راستگرایان مارونی برای سرکوب خونین چپ ها
در روز 26 فوریه 1975 در جریان تظاهرات اعتراضی ماهی گیران شهر صیدا به امتیاز «شرکت پروتئین» برای ماهیگیری در دریای مدیترانه و سلب حقوق ماهیگیران خرد، «معروف سعد»، مؤسس و رهبر حزب «سازمان ملی ناصری» (التنظیم الشعبی الناصری) توسط عوامل ناشناس ترور شد. هنوز مسئول اصلی این ترور مشخص نیست. روایت غالب – مشابه کتاب «معروف سعد نضال وثورة» (معروف سعد؛ مبارزه و انقلاب) نوشته «شفیق الأرناؤوط» نویسنده شهیر لبنانی، ارتش لبنان عامل ترور وی بود. در مقابل «نقولا ناصیف» در کتاب « المکتب الثانی- حاکم فی الظل» (اداره رکن دو یا حفاظت اطلاعات؛ حاکم در سایه) با شواهد خود مدعی است که اداره رکن دوم ارتش (حفاظت اطلاعات) با همکاری سازمان اطلاعات لبنان (جول بستانی) و سازمان اطلاعات سوریه و تشویق ایالات متحده دست به این اقدام زده بود.
تصویری از تشییع جنازه «معروف سعد»
تشییع جنازه «معروف سعد» نقطه آغاز شراره های اعتراض جنوبی های لبنان بود. این اعتراضات در ادامه به بیروت و طرابلس هم رسید!
معروف سعد در اثر این تیراندازی فوراً به بیمارستان منتقل شد؛ اما نهایتاً در روز 6 مارس 1975 برابر با 15 اسفندماه 1353 به علت شدت جراحات وارده درگذشت. صرف نظر از این که چه کسی به قتل «معروف سعد» مبادرت ورزید، این نکته بارز است که قتل وی موج اجتماعی گسترده ای را برانگیخت.
ابتدا شهر سنی نشین «صیدا» در جنوب و در ادامه کل استان های جنوبی وارد «اعتصاب» شدند. سپس در شهر صیدا – که آن زمان «پایتخت جنوب» خوانده می شد – موج نافرمانی مدنی راه افتاد. در ادامه درگیری میان ارتش و مسلحین محلی وابسته به گروه های چپگرا و فلسطینی راه افتاد که نتیجه آن دست کم 16 کشته بود که 5 نفر از آن ها نیروهای ارتش لبنان بودند.
وضعیت به جایی رسید که با دخالت رهبران سیاسی – به ویژه کمال جنبلاط، جورج حاوی، محسن ابراهیم و یاسر عرفات – و خروج موقت ارتش از شهر صیدا، درگیری ها خاتمه یافت! اما خروج ارتش از شهر صیدا نه تنها باعث نشد تا موج اعتراضات مردمی در شهرهای جنوبی پایان یابد؛ بلکه اعتراضات به بیروت و شمال (طرابلس) هم کشیده شد!
«معروف سعد» در میان نوجوانان و جوانان
در این میان نوک پیکان اتهامات مشخصاً متوجه چند نفر بود: «کمیل شمعون»، ریاست هیئت مدیره شرکت «پروتئین» را در اختیار داشت و تظاهرات نیز علیه شرکت وی و نفوذ او برگزار شده بود. «سلیمان فرنجیه»، رئیس جمهور وقت لبنان دومین متهم اصلی این ماجرا بود. «هنری لحود»، استاندار صیدا که فرمان حمله ارتش به تظاهرات را صادر کرده بود، صریحاً می گفت رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) به او چنین دستوری داده است.
«رشید کرامی» نخست وزیر بعدی نیز اعلام کرد رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) اجازه نمی دهد از سرباز متهم به تیراندازی و ترور، بازجویی و تحقیق شود! نفر بعدی «جول بستانی» بود که از طرف خانواده معروف سعد و خصوصاً فرزندشان «اسامه معروف سعد» متهم می شد. اسامه سعد اعتقاد داشت جول بستانی دستور ترور پدرش را داده است.
معروف سعد در کنار کمال جنبلاط
نکته مشترک در مورد هر سه نفر، حضور در جلسه ای بود که در قسمت سیزدهم این یادداشت با عنوان «تشییع جنازه جنجالی؛ مقدمه جنگ داخلی» شرح داده ایم. همان طور که در آن قسمت توضیح دادیم: «در این جلسه مقرر شد تا ارتش لبنان از طریق اداره رکن دوم، گروه های شبه نظامی افراطی وابسته به دو حزب «کتائب» (به رهبری پی یر الجمیل) و «الوطنیین الاحرار» (به رهبری کمیل شمعون) را تسلیح و تقویت کند و آنها با حمایت های غیرمستقیم سازمان های امنیتی و حتی مصونیت قضایی، مأموریت حمله به گروه های فلسطینی را بر عهده بگیرند.» رئیس اداره رکن دوم ارتش و مأمور اصلی اجرای این برنامه «جول بستانی» بود.
«معروف سعد» و «کمال جنبلاط» در حال بازدید از اردوگاه های آموزشی نظامی چپگرایان
بعد از تظاهرات های گسترده برای محکومیت قتل «معروف سعد» و درخواست برای خونخواهی و قتل عاملین آن، جول بستانی و کمیل شمعون نظر موافق «پی یر جمیل» را جلب کرده و تصمیم گرفتند در برنامه خود علاوه بر حمله به «گروه های فلسطینی»، حمله به احزاب چپگرا و خصوصا «سازمان ملی ناصری» را در دستور کار قرار دهند.
با توجه به تغییر رویکردهای حکومت مصر در آن زمان و اختلافاتی که این حزب با حکومت سوریه داشت، حمله به سازمان ملی ناصری نه تنها فشار خارجی را متوجه بیروت نمی کرد؛ بلکه حمایت ضمنی کشورهای عربی از احزاب راست افراطی مسیحی را نیز به ارمغان می آورد! پیش تر در قسمت هفدهم با عنوان «حمایت کشورهای عربی از فالانژها» توضیح داده ایم که پی یر جمیل و کمیل شمعون چگونه موفق شدند نظر دولت های عربی را برای مقابله با چپگرایان لبنانی و گروه های فلسطینی جلب کنند. در واقع فشارهای حامیان سعد معروف، انگیزه داخلی را برای آنان فراهم کرد.
ماجرای «عین الرمانة» و زبانه کشیدن شراره های نزاع
در قسمت نهم فاجعه بزرگ عین الرمانه را شرح داده ایم؛ فاجعه ای که تقریباً اجماع همگان بر این است که باید آن را مبدأ جنگ داخلی لبنان به شمار آورد. این فاجعه در روز 13 آوریل برابر با 24 فروردین ماه 1354 رقم خورد. به عبارت دیگر، فاصله ناآرامی ها و شورش های بعد از ترور «سعد معروف» تا فاجعه عین الرمانة حدوداً یک ماه بود. قابل توجه است که از طرفی، تا حدود سه هفته بعد از تشییع جنازه معروف سعد، هم چنان کنترل شهر «صیدا» در اختیار چپ ها بود و در مقابل در فاصله 6 روز پیش از فاجعه عین الرمانة، فالانژهای کتائب به یک اتوبوس دیگر متشکل از دانش آموزان تعدی کرده و آن را متوقف کرده بودند که البته با پا در میانی مقامات بیروت ماجرا فیصله پیدا کرد. به این ترتیب می توان گفت طی حدود 5 هفته، لبنان ساعات پراضطرابی را پشت سر گذاشت.
اتوبوسی که در فاجعه عین الرمانة هدف حمله فالانژیستها قرار گرفت
در لهجه محلی، به اتوبوس «البوسطة» میگویند. این «البوسطة» یکی از نمادهای اصلی جنگ داخلی لبنان است
بعد از فاجعه عین الرمانة، اعضای دو حزب «کتائب» (به رهبری پی یر جمیل) و «ملی گرایان آزادیخواه» (به رهبری کمیل شمعون) از تحویل عاملان جنایت خودداری کردند. همین موضوع باعث شد تا همان شب این روستا با خمپاره هدف حمله گروه های چپ گرا قرار گیرد. به این ترتیب، برای اولین بار گروهی غیر از ارتش لبنان با خمپاره و توپخانه به مواضع مخالفینش حمله کرد! از طرف دیگر، برای اولین بار یک گروه آشکارا در برابر اجماع تمام ارکان حاکمیت و نهادهای امنیتی - حتی گروه های همسو – ایستاد و از تحویل عاملان جنایت خوداری می کرد!
بالاخره ماجرای عین الرمانة بعد از چند روز با وساطت های مقامات ارتش و رئیس جمهور وقت، در ظاهر فروکش کرد؛ هرچند به آتشی زیر خاکستر تبدیل شد.
ترور و آدمربایی؛ ناامنی همزمان با جنگ روانی شدید
در چنین بستری، بعد از فاجعه عین الرمانة موج وسیعی از ترور و آدم ربایی در لبنان راه افتاد. در این میان به صورت خاص بخش غربی شهر بیروت به یکی از مناطق ناامن در سرتاسر لبنان تبدیل شده بود! این در حالی است که سواحل بیروت در بخش غربی این شهر قرار دارد و توریست های زیادی سالانه به این منطقه می آمدند. اقتصاد لبنان نیز تا حد قابل توجهی وابسته به صنعت گردشگری بود و ناامنی در این منطقه، به صورت مستقیم اقتصاد ملی کشور را تحت تأثیر قرار می داد.
امروزه اسناد زیادی وجود دارد که نشان می دهد پشت این عملیات ها، دو دسته «گروه های شبه نظامی راست افراطی مارونی» و «سازمان امنیت ارتش اردن» نقش اصلی را داشتند. اما در فضای عمومی لبنان این گونه تبلیغ می شد که عامل اصلی نیمی از این اقدامات، گروه های فلسطینی و گروه های چپ گرا بوده و در مقابل گروه های مسلح مارونی به «عکس العمل» یا «اقدام متقابل» روی می آورند. در قسمت چهاردهم، یک نمونه از این ماجراها را نقل کرده ایم که یکی از اعضای حزب کتائب مدعی شد توسط گروه های فلسطینی ربوده شده است؛ اما بعداً کذب بودن این ماجرا لو می رود و حتی روزنامه راستگرای «النهار» نیز به تکذیب ادعای کتائب می پردازد. در این زمینه در قسمت چهاردهم نوشتیم: «حزب کتائب نخستین حزبی بود که برای خود رادیوی اختصاصی دایر کرد و در این زمینه [اتهام زنی به گروه های فلسطینی و چپ ها در زمینه آدمربایی] جنگ روانی سنگینی به راه انداخته بود.»
بریده ای از روزنامه «النهار» در سال 1971 و رسوایی «توفیق عون ابوحبیب» (از اعضای شاخص حزب کتائب در دهه های بعد)
نمونه ای از اسنادی که نشان می دهد بخش مهمی از اخبار منتشره در مورد آدم ربایی و...، ساخته و پرداخته اتاق عملیات روانی «حزب کتائب» علیه گروه های فلسطینی بود
در مورد فعالیت سازمان امنیتی اردن نیز در قسمت هجدهم، به طراحی عملیات ترور سلیمان فرنجیه اشاره کردیم: «در فضای داخلی لبنان نیز سازمان امنیت داخلی اردن دست به اقداماتی زد تا فلسطینی ها را بدنام و لبنانی ها را به جنگ با آنان بکشاند. در این مورد، حداقل 6 عملیات ترور از سوی سازمان امنیت اردن انجام شد که آن را به فلسطینی ها منتسب کردند. در یک مورد هم قصد تعدی به رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) را داشتند که اصل توطئه لو می رود و مشخص می شود این عملیات از سوی سازمان امنیت اردن طراحی شده؛ اما قرار بود وانمود شود توسط فدائیان فلسطینی صورت می گیرد تا رئیس جمهور لبنان برای مبارزه با آنان عزم خود را جزم کند.»
به این ترتیب، گروه های چپ که در معرض حملات مسلحانه، آدم ربایی و... قرار داشتند، به تقویت شبکه امنیتی داخلی خود روی آوردند تا بتوانند از تشکیلات خود حفاظت کنند. نتیجه تحقیقات آن ها این بود که به یک شبکه فعال و جدی در زمینه آدم ربایی پی بردند.
«المرابطون»؛ شبکه ای امنیتی و کشف توطئه بزرگ!
در میان گروه های چپ گرایی که به سمت تأسیس شاخه امنیتی رفتند، گروه «جنبش ناصری های مستقل - المرابطون» از اهمیت به سزایی برخوردار است. «ابراهیم قلیلات» (ابو شاکر) یک جوان لبنانی علاقمند به جمال عبدالناصر بود که در دوران دانش آموزی به مصر می رود و در جریان ملی سازی کانال سوئز از رئیس جمهور وقت مصر حمایت می کند و حتی به اردوگاه های آموزش نیروهای عربی داوطلب می پیوندد! او در سال 1957 به لبنان بازمی گردد و نخستین تشکیلات ناصری یا پان عرب لبنان با عنوان «جنبش ناصری های مستقل» را تأسیس می کند. او یک سال بعد در جریان قیام مسلمانان لبنان، نقش فعالی در میان نیروهای کمال جنبلاط ایفا می کند. {ماجرای این قیام را در قسمت ششم این سلسله یادداشت با عنوان «عملیات خفاش آبی آمریکا در غرب آسیا» شرح داده ایم.}
ابراهیم قلیلات در کنار جمال عبدالناصر
قلیلات در دوران مدرسه به مصر پیوست و در 16 سالگی در اردوگاه های آموزش نیروهای داوطلب در مصر، آموزش نظامی و امنیتی دید
بعد از سرکوب این قیام توسط آمریکا، این سازمان عملاً منحل می شود؛ اما ابراهیم قلیلات تلاش می کند به صورت زیرزمینی آن را زنده نگه دارد. به این ترتیب، «المرابطون» به عنوان یک شبکه امنیتی زیرزمینی به فعالیت خود ادامه می دهد تا این که در سال 1961 قلیلات به زندان می افتد و 6 سال در زندان می ماند.
بعد از آزادی از زندان و به موازات اقبال بیش تر به جمال عبدالناصر در سطح جهان عرب، المرابطون نیز در لبنان فضای فعالیت پیدا می کند. حتی در سال 1973 که «سازمان ملی ناصری» (التنظیم الشعبی الناصری) توسط معروف سعد تأسیس می شود، باز هم «المرابطون» بخشی از شبکه خود را به صورت زیرزمینی حفظ کرده و از پیوستن کامل به جبهه وطنیه و جناح چپ خودداری می کند!
پرچم المرابطون
بر روی آن نوشته شده: «چنبش ناصری های مستقل» (بالا) و «آن چه با زور سلاح (قوه قاهره) گرفته شده، تنها از طریق سلاح باز پس گرفته می شود.» (پایین)
اما در سال 1975 و در پی ترور سعد معروف و فعال شدن شبکه های ترور و آدم ربایی، «ابراهیم قلیلات» با ابتکار «یاسر عرفات»، رابطه خود با جناح چپ و خصوصاً «کمال جنبلاط» را تقویت می کند و عملاً ظرفیت شبکه امنیتی خود (المرابطون) را برای کشف شبکه آدم ربایی و ترور به کار می گیرد. نتیجه تحقیقات آن ها تکان دهنده بود: نه تنها برنامه روشنی از سوی گروه های شبه نظامی راست افراطی مارونی برای آدم ربایی وجود دارد؛ بلکه ارتش لبنان و اداره رکن دوم آن به طور جدی در این مسیر از شبه نظامیان افراطی مارونی پشتیبانی می کند!
حضور رهبران جنبش فتح در دفتر ابراهیم قلیلات (ابو شاکر)
از سمت چپ: محمود الناطور، نمر صالح، یاسر عرفات، ابراهیم قلیلات، صلاح خلف، سعد صایل
امروزه با اسناد کافی و حتی اعتراف بازیگران اصلی، این نکته مشخص شده است که از دو سال قبل، اداره رکن دوم ارتش لبنان با نظر مستقیم رئیس جمهور و فرمانده ارتش، مأموریت یافته بود تا این کار را انجام دهد! اما در آن روز، چنین کشفی حتی برای بخش مهمی از جناح چپ هم باورپذیر نبود و همین موضوع باعث شد تا المرابطون رأسا دست به اقدامی بزند که شروع مرحله موسوم به «جنگ هتل ها» بود که در قسمت بعدی آن را شرح خواهیم داد.
جمعبندی
از مارس 1975، سرعت تحولات در لبنان به سمتی می رود که عملاً رویارویی مستقیم و تقابل مسلحانه راهی باقی نمی ماند. شاید در آن زمان کم تر کسی از لبنانی ها می توانست تصور کند این تحولات مقدمه جنگی است که زمینه ساز ورود ارتش اسرائیل به لبنان و اشغال بیروت خواهد شد. با این حال، همگی درک می کردند که میزان اقدامات ایذائی در فضای «بی دولتی» (Failed State) یا به تعبیر دقیق تر «جانبداری دولتی» و «عدول حاکمیت از مسئولیت های خود و تبدیل آن به یک طرف نزاع مسلحانه-امنیتی» کشور را به سرعت به سمت جنگ داخلی سوق می دهد!
بحران بی دولتی لبنان را به سرعت به سمت قتل های هیستریک برد
شاید در آن زمان تصور بر این بود که در صورتی که هر کس خود را قدرتمند سازد، می تواند نهایتاً موازنه ای برقرار ساخته و حاکمیت نیز نسبت به برخورد با افراطیون متعهد خواهد ماند و نهایتاً کشور به ساحل آرامش خواهد رسید. اما نوع مواجهه دولت در قبال فاجعه عین الرمانة از یک سو و نتیجه بررسی های المرابطون از سوی دیگر، نهایتاً کار را به «عملیات های نظامی درون شهری» کشاند که در قسمت های آینده تشریح خواهند شد.
داستان سیدحسن نصرالله-21 | «آسالا» و جریان های چپ گرای لبنان داستان سیدحسن نصرالله-20 | افول چپگرایی، ظهور مقاومت اسلامیدر پایان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بخش مهمی از پیشگامان «حزب الله لبنان»، بدنه نیروهای «المرابطون» بودند و به نوعی تجربه این تشکیلات در شکل گیری و تأسیس حزب الله نقش داشته است. هم چنان که باید این نکته را نیز یادآوری کرد چه در ماجرای ناآرامی های بعد از ترور معروف سعد و چه در ماجرای بعد از عین الرمانة، «امام موسی صدر» نیز نقش آفرینی داشت و این وقایع را می توان نقاط مهمی در مسیر رشد جمعی فکری هویتی شیعیان لبنان دانست.
انتهای پیام/
{{name}}
{{content}}