بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
استاد پیشکسوت ادبیات و عرفان بر این باور است که؛ قرآن، سعدی، حافظ، مولانا، نظامی، بایبل و تمام کتب دینی اتفاق نظر دارند که ما نمی توانیم از هیچ راهی بیشتر از راستی از سعادت برخوردار باشیم. بهترین راه سعادت ما در راستی، دوستی، محبت، عشق ورزی است.
به گزارش ایکنا؛ استاد حسین الهی قمشه ای، عارف، مترجم و نویسنده بزرگ ایرانی در پیامی که به انگیزه نوروز 1404 به صورت صوتی در فضای مجازی منتشر شده است، همچون همیشه نکاتی اخلاقی، انسانی و فرهنگی را به هم وطنان خود در ایران و جهان توصیه کرده است. این استاد فرهنگ شناس ایرانی در این پیام به فضیلت های انسانی و اخلاقی؛ راستی، دوستی، محبت، همدلی، نیک دلی و نیک خواهی، انسانیت در قبال نوع انسان و بدون در نظر داشتن رنگ، نژاد و قوم بشریت، اشاره کرده است و همگان را به درس آموزی در مکتب بزرگان فرهنگی ایران و جهان خوانده است. در این مجال، ایکنا حاصل پیام 14 دقیقه ای استاد الهی قمشه ای را تقدیم حضور مخاطبان محترم خویش می کند.
امروز سلام، تحیت، درود و شادباشمان نثار عزیزانی است در جهان نه تنها در ایران که از عاشقان زیبایی و دانایی و نیکویی هستند؛ چون این سه فرشته جهانی است، اینطور نیست که ما آنها را برگزیده باشیم و دلم می خواهد که با پیروی از مرشد کل در غرب که سقراط است و مرشد شیخِ ما سعدی شیرازی تقدیم کنم یک درآمدی را بر سال 1404 هجری شمسی و آرزوی سعادت، خوشبختی و توفیق برای همه مردم ایران و همچنین همه مردم جهان داشته باشم.
سقراط گفت که ما کاسموپولیتن (جهان وطنی) هستیم، یعنی شهر ما جهان است، از ما بپرسند شما کجایی هستید؟ جوابش این است که ما از جهان هستیم و پلیس که لغتش بعدها به معانی دیگر به کار گرفته شده، یعنی شهر. در شهر هستی ما همگی اشتراک داریم، بنابراین من نمی دانم چرا ما نباید جهانی فکر کنیم در حالی که بزرگان ما از هر کشوری که شما انتخاب کنید، می بینید که کوس انسانیت و سربلندی بشریت را زدند و به قول رادیرد کیپلینگ گفته است ما تا زمانی که به مسائل جزئی روزمره فکر می کنیم، به طور طبیعی در این فضا، یکی فرانسوی است، یکی روسی، یکی لهستانی و دیگری هندی، ولی وقتی دو دانشمند، دو عاشق بهم می رسند ما در آن مسائل جوهری حتی نیازی به اینکه اسم همدیگر را بدانیم، نداریم چه رسد به آنکه بخواهیم زبان همدیگر را بدانیم، بنابراین ما می توانیم عشق، محبت، انسانیت و شرافت را به همدیگر هدیه کنیم؛ مارک بشریت ما محبت ماست.
هر موجود زنده ای نشانه ای دارد؛ انسانیت با محبت، لبخند، شیرینی و حب، انس می گیرد، انسان به کسی می گویند که انس می گیرد بنابراین من فکر می کنم که ما هر نصیحتی بخواهیم به عزیزان در این سال نو داشته باشیم به هر نصیحتی که خودمان به خودمان و به دیگران کردیم، همه این ها را می توانیم در این خلاصه کنیم که اجازه بدهید بزرگان جهان که خوشبختانه خیلی هم شناخته شده هستند - یعنی کیست که سقراط را نشناسد؟ کیست که افلاطون، نیوتن، شکسپیر، گوته و ... را نشناسد؟ به دنیای شما وارد شوند، بزرگانی در جهان بودند که اتفاق نظر در آرای آنها وجود دارد؛ اینگونه نیست که یکی بگوید این آدم بی سواد است! همه اتفاق نظر دارند که شکسپیر صاحب اندیشه است. من چک کردم، دیدم که هر کسی با شکسپیر آشنا شده او را در آغوش گرفته است! برای اینکه شکسپیر همه را در آغوش گرفته است. بنابراین ما در چنین دنیایی زندگی می کنیم که یک عده شخصیت های خیلی برجسته در آن زندگی کردند و زندگی می کنند. عقل حکم می کند که ما دست در دامن این شخصیت ها بزنیم!
ما اگر راه را گم کردیم، اگر ساربانی احتیاج داریم، اگر شیخ طریقت احتیاج داریم، می توانیم از این اشخاص مدد بگیریم به خصوص که این افراد اختلاف نظر هم ندارند و ما دچار سردرگمی نمی شویم که یکی نفی و دیگری اثبات کرده باشد. شما در اولین قدمی که به طرف فیزیک برمی دارید باید بدانید که در سرزمین ایمان قدم گذاشتید. من ایمان دارم به اینکه این عالم و آفریده یک پادشاهی است که ذره ذره عالم را می شناسد و ذره ذره عالم را دیزاین کرده است؛ اتفاق نظر همه این اشخاص بر این نکته است که «خودت را بشناس» چی بهتر از تو!
به تعبیر مولانا:
بوسه بده خویش را ای صنم سیم تن
ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن
گر به بر اندرکشی سیم بری چون تو کو؟
بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن
این نیز اتفاق نظر همه بزرگان را در برمی گیرد، از سقراط تا بزرگان عصر حاضر که فرض کنید انیشتین و دیگران بودند، گفته اند که خودت را بشناس! «رحم اللّه من عرف قدره، و لم یتجاوز حدّه؛ رحمت خدا بر آن کس که قدر و منزلت خویش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند».
الکساندر پوپ که پادشاه شعر بود در یک قطعه درباره «انسان« گفته است؛ لازم نیست خدا را اسکن کنی تا او را بشناسی، برای اینکه او بر تو احاطه دارد؛ به تعبیر قرآن «وَکَانَ اللَّهُ بکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا؛ و خدا همواره بر هر چیزی احاطه دارد (آیه 126 سوره نساء) اما تو می توانی مثل فرشتگان نسبت به حق خیلی خاضع و خاشع باشی، که در قرآن فرمود: قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ، گفتند: منزهی تو، ما نمی دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.
«الرَّحْمَٰنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ و...» چه کسی می توانست زبان را به ما یاد دهد؟
امروز نوام چامسکی ثابت کرده، زبان هدیه ای است که به ما داده شده، این گونه نیست که ما از سر و صداهایی که در محیط شنیدیم، یواش یواش کلمات شکل گرفته باشند. کلمات را به ما تعلیمِ زبان داده اند.
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
بنابراین جمله بزرگان جهان اتفاق نظر دارند که داستان یک داستان است؛ داستان این است که ما همه پرورده و دست بافت «یک بافنده عظیم» هستیم که همه آگاهی ها را درباره ما دارد و برای مقصودی ما را به این دنیا فرستاده است! مقصود را نیز دقیقا نمی دانیم، اگر یک مقدار بیشتر و بیشتر بیندیشیم، متوجه می شویم ولی به هر حال در فطرت ما جوهر اصلی را گذاشته است.
اجماع کلام بزرگان نیز این نیست که 10 نفر یا 20 نفر درباره موضوعی اتفاق نظر داشته باشند، مردم می گریزند از آنچه اتفاق نظر به آن نباشد، اجماع بزرگان آن است که بزرگان به زبان صریح سخنی را گفته باشند، بنابراین همه بزرگان به ما گفتند: «خوب باش».
خوبی را هم حتی تعریف نکرده اند، برای اینکه ما خودمان می دانیم خوبی چیست! همان است که ما اولا همیشه ادعا داریم که «من خوبم»، خوبی را احتیاجی نبوده که خداوند به ما بگوید «عمل صالح کنید» چراکه عمل صالح آن است که تو انتطار داری من انجام دهم! بنابراین این مفاهیم مشکلی نیست که مثلا آدم بگوید؛ ما به عمق عمیقِ اعماقِ مطلب تعمق نکردیم و به اصلِ اساسِ تأسیسِ مؤسس پی نبردیم! این ها الفاظ است. ما خیلی راحت می توانیم بفهمیم راستی «آنستی» بهتر از دیس آنستی است. دلیلش چیست؟ دلیل آن است که قرآن، سعدی، حافظ، مولانا، نظامی، بایبل و تمام کتب دینی اتفاق نظر دارند که ما نمی توانیم از هیچ راهی بیشتر از راستی از سعادت برخوردار باشیم. بهترین راه سعادت ما در راستی، در دوستی، محبت، عشق ورزی است.
به تعبیر نظامی:
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاکِ عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است
جهان عشقست و دیگر زرق سازی
همه بازیست الّا عشق بازی
این عشقی است که خانم امیلی دیکنسون(شاعر آمریکایی) را در دنیا معروف کرد، برای اینکه گفت من نامه ای نوشتم به بشریت نه به یک انگلیسی یا به یک آمریکایی؛ بلکه به بشریت نوشتم. او می گوید البته جواب نامه من را هنوز ندادند ولی پاسخ خواهند داد، جواب آن نامه این است که؛ هزاران هزار و میلیون ها نفر آدم در جهان این سخنان؛ شمشیر به دست و سر دیوها را می برد، یعنی شما وقتی با این شاعر آشنا می شوید در واقع یک شمشیر بُران دستتان است که دیوها، هیولاها و ... را قلع و قمع می کند. بنابراین ما هیچ توصیه ای نداریم در حالی که همه توصیه ها را به مردم جهان کرده اند، اینکه؛ خوب باشیم، راست باشیم، صداقت، صمیمت، انسانیت و.. را رعایت کنیم. انسان یعنی کسی که انس می گیرد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «المؤمنُ یألَفُ ویُؤلَفُ»، مؤمن یعنی کسی که هم آلف است و هم مالوف! مؤمن کسی که هم الفت می گیرد و هم دیگران با او الفت می گیرند و هم به سبب این دوستی ها است که خداوند بلا را از انسان دور می کند.
این حکایت را شنیده اید که قرار بود یک بلایی بر قوم اسرائیل نازل شود، زمان این بلا هم به موسی(ع) هم گفته شده بود، هفته ها گذشت و آن بلا نازل نشد، موسی(ع) ناراحت شد و نزد خدا رفت که چرا زمان مقرر نازل نشد؟ خدا فرمود: برای اینکه این ها نشستند و گفتند ما این بلا را چگونه رفع کنیم؟ بهتر آن است که حداقل در خانه هایمان را باز بگذاریم که اگر بلا آمد هر کس خواست به خانه دیگری برود، این صفت بلا را دور می کند. این عالم یک نظامی دارد که روی حرف پیغمبر هم حرف می زند و به همکاری و محبت پاسخی دیگر می دهد. شما هم اگر همین کار را انجام دهید، محبت داشته باشید، مشکلات همدیگر را برطرف کنید، زندگی بهتری خواهید داشت.
همه نویسندگان معاصر هم گفته اند که هیچ کاری بهتر از این نیست که به دست خودت به دیگری عطا کنی، داشته های ما عطاهای ماست، یعنی اگه بگویند شما چه چیزی دارید؟ بگویید من 150 لبخند در بانک دارم، من دل ها را شاد کردم، من مشکلات بر سر راه مردم را برطرف کردم، هزار کار خوب آدم می تواند، انجام دهد که با آن کارها زنده است.
در آن لحظه که آدمی در حال کوچ از این دنیاست؛ این گونه کارها را با خود می برد و می گوید من شادی هایی تولید کردم که آن شادی ها با من هستند وگرنه تمام لذت های دنیا را اگر برده باشیم، همه باد هواست و هیچ کدامش به ما نمی رسد!
انتهای پیام
{{name}}
{{content}}