بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
خداوند دوست دارد تا آثار نعمت هایش را بر بندگان ببیند، اما آدمی که با کسب مال و جاه و صندلی و نیرو و فرزند و علم تغییر می کند و این امور در او اثر می گذارند، در حقیقت، مملوک این اشیاست؛ پس نعمت های خداوند برای توست، نه تو برای نعمت ها.
«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و به منظور آشنایی این نیروها با آموزه های اسلام بیان شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درس گفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش رو به تفسیر بخش اول سوره تکاثر اختصاص دارد.
«بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ، حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابرَ، کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ، ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان، تفاخر به بیشترداشتن شما را غافل داشت، تا کارتان به گورستان رسید، نه چنین است به زودی خواهید دانست، باز هم نه چنین است به زودی خواهید دانست، هرگز چنین نیست اگر به طور یقین می دانستید، البته دوزخ را مشاهده خواهید کرد و سپس به چشم یقین آن دوزخ را می بینید، آن گاه در آن روز از نعمت ها شما را باز می پرسند.»
بیشتر بخوانید:
شرط رهایی از خسران چیست انسان در خسرانی همیشگی فخرفروشی به مال؛ آتشی که قلب را می سوزاند انسان بودن؛ راه به دست آوردن عزت و سربلندی معجزه با اصول علمی ناسازگار نیست ایمان به خدا مستلزم پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی است کوثر؛ رسالت جاودان پیامبر(ص) فروتنی پس از پیروزی؛ آموزه انسانی اسلام توحید، نفی نژادپرستی است حق نه زاده شده و نه می زاید فلق؛ نوری پس از تاریکی وسوسه؛ همراه همیشگی انسان قرآن کریم؛ پاسخی به مسئله پیشرفت و تحولاین سوره مکی است و در ایام اقامت پیامبر اکرم(ص) در مکه نازل شد. نوع الفاظ و تدابیر و رودررویی در این سوره چون سلاحی برای پیامبر(ص) به کار رفته است. پیش از این گفتم که پیامبر(ص) در مکه سلاحی جز کلام نداشت؛ یعنی طنین کلمات و زیبایی و هنر به کار بردن آن ها و سرزنش با کلمات، تنها سلاح پیامبر(ص) بود. برای مؤمن و کسی که قلبش آماده پذیرش ایمان بود، نوعی از الفاظ و معنا و سیره به کار می رفت و برای منحرف و گمراه نوعی دیگر چون سرزنش. برای گمراهان با الفاظ تصویرآفرینی هایی صورت می گرفت که با قلب آنان همسازتر بود و آنان را هوشیار می کرد؛ چنانکه در بعضی از سوره ها از این نوع آیات ذکر کردیم: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»، «تَبَّتْ یَدَا أَبی لَهَبٍ وَتَبَّ»، «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بأَصْحَاب الْفِیلِ.»
این سوره نیز از جمله تصویرآفرینی هایی است که قرآن آن را همچون شلاقی بر قلب های متحجر خوابی که همیشه سرکشند، فرود می آورد. یکی از مفسران بزرگ می گوید وقتی این سوره را تلاوت می کنم، تصور می کنم صدای آسمانی است که از میان زمین و آسمان برخاسته و بشر غرقه در بازی های دنیا را همچون مادیات و لهو و لعب و زینب و افسون خواهی و فخرفروشی، مخاطب می سازد که به هوش باش ای بشر غرق در دنیا و غافل از زندگی و آنچه در پس این زندگی هست. یکی از ادبا آدمی را این گونه وصف می کند: «آدمیان چون گله ای گوسفندند و مرگ چنان گرگ یکی از گله ها را می گیرد و در برابر دیدگان دیگر گوسفندان می درد؛ اما شگفت این است که دیگران با آسودگی و راحتی می چرند. آنان مشغول چرا هستند و غافلند از آنچه در انتظار آنان است یا در آینده برایشان اندیشیده شده.»
این اندیشمند می گوید هنگامی که این آیات را می شنوم، هوشیار می شوم که این بشر غرق در دنیای سرشار از افزون خواهی و خودبزرگ بینی و سرگرم امور خویش، فقط به میان ولادت و مرگ نظر دارد و فقط به امروز خود می اندیشد، نه به فردا و آینده. پس از این متوجه غریوی آسمانی می شوم که از زبان محمد(ص) بر آدمیان فریاد می آورد. این الفاظ در اوج زیبایی و هماهنگ با معنایی است که الفاظ برای آن معنا بیان شده است.
و اما تفسیر سوره؛ معنای «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» روشن است، یعنی افزون خواهی شما را به خود مشغول کرده است. «تکاثر» به دو معنا تفسیر شده و به کار می رود و هر دو معنا در روایت این آیه آمده است. معنای نخست تکاثر این است که انسان میل به زیاده خواهی دارد و همیشه در حال افزودن بر اموال خود است؛ پس تکاثر در مال یعنی تلاش همیشگی برای افزودن بر مال. زیاده خواهی در فرزند و جاه و همه وسایل زندگی هم داریم. تکاثر به این معنا افزودن تدریجی است؛ اما چرا «تکاثر» خوانده شده و به باب تفاعل رفته است؟ با توجه به اینکه می دانیم در باب تفاعل دو طرف باید باشد. فی المثل تضارب در این باب یعنی حسن زید را می زند و زید هم حسن را؛ اما چرا تکاثر به این باب رفته است؟ باب تفاعل و مفاعله در زبان عربی با توجه خاصی به کار می رود. فی المثل مطالعه هم به باب مفاعله رفته است. این باب نیز به دو طرف نیاز دارد؛ مطالعه به این معناست که من مطالعه می کنم؛ اما کتاب که مطالعه نمی کند. می گویند مطالعه؛ زیرا وقتی من با کتاب رو در رو می شوم، کتاب نیز با من رو در رو می شود، من چیزی از خود به آن می دهم و او نیز از خود و آنچه دارد، به من می دهد. این کاربرد در زبان عربی وجود دارد.
تکاثر به این معناست که من بر مال خود می افزایم و مال نیز رغبت و بزرگی و عزت مرا در نزد مردم می افزاید. گویا در اینجا نوعی تعامل و تکاثر دوطرفه وجود دارد؛ اما تکاثر فقط برای زیاده خواهی به کار می رود، چنانکه در این آیات به کار رفته است: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ؛ بدانید که زندگی این جهانی بازیچه است و بیهودگی و آرایش و فخرفروشی.» (حدید، 20) «تفاخر» به معنای «مفاخره» و فخرفروشی است. در ادامه همین آیه آمده: «وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَاد کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدیدٌ؛ و افزون جویی در اموال و اولاد همانند بارانی به وقت است که روییدنی هایش کافران را به شگفت افکند، سپس پژمرده می شود و بینی که زرد گشته و خاشاک شده و در آخرت نصیب گروهی عذاب سخت است.» (حدید، 20)
بنابراین، تکاثر به معنای زیاده خواهی همیشگی و تدریجی است. قرآن کریم می گوید: «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»، یعنی شما روز و شب و همه ساعات را به زیاده خواهی و زیاده خواهی و زیاده خواهی سرگرمید. طمعی که پایان ندارد و نفسی که به مال و جاه و فرزند و لذتی که رسیده است، قناعت نمی کند. شما سرگرم این امورید، آنچنان که گوسفند سرگرم چرا و علف های پیرامون است. گوسفند همیشه به سوی علف و کاه شتابان است، آن چنان که حضرت علی(ع) در خطبه معروفی می گوید: «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ؛ آیا به همین راضی باشم که مرا امیرالمؤمنین گویند و با مردم در سختی های روزگارشان مشارکت نداشته باشم یا آنکه در سختی زندگی مقتداشان نشوم.» سپس می افزاید: «فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا؛ مرا برای آن نیافریده اند که چون چارپایان در آغل بسته که همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است، غذاهای لذیذ و دلپذیر به خود مشغولم دارد.» (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، چاپ اول: قم، هجرت، 1414 ه.ق، نامه 45) حضرت علی(ع) به این نکته اشاره دارد که حیوانات سرگرم علف های پیرامون خود می شوند و فراموش می کنند که مقصود از آفرینش آن ها چیست.
«أَلهاکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّی زُرتُمُ المَقابر»؛ تلاش برای افزودن بر مال و جاه و زینت و این امور تا دیدن قبرها شما را به خود سرگرم می کند؛ یعنی شما از روز ولادت تا زمان مرگ به خود هیچ فرصتی نمی دهید تا به آینده و سرنوشت فکر کنید و تا رسیدن پایتان به گور مشغول زیاده خواهی هستید؛ پس زیاده خواهی شما را از اندیشیدن به سرنوشت، آینده و حقیقت زندگی باز داشته است. شما هیچ فرصت و ساعتی در همه عمر خود برای فکرکردن نگذاشته اید.
معنای دومی که با تفسیر دیگری از آیه مطابقت دارد، این است که تکاثر دشمنی و رقابت زیاد است؛ یکی بر دیگری به بزرگی و زیادداشتن فخر می فروشد و نفر دوم هم به زیادداشتن و بزرگی به او فخرفروشی می کند. این معنا نیز درست است. این سخن به این معناست که آدمی در زندگی دنیا در پی زیاده خواهی و رقابت برای بیشتر داشتن است تا اینکه سرانجام بمیرد. گویند هنگام نزول این آیات دو قبیله بنو عبدمناف بن قصی و بنو سهم بن عمر که از قبایل قریش بودند، درباره بزرگی و افراد بیشتر و غیر این ها با یکدیگر بحث می کردند؛ هر قبیله مدعی بود که بیشتر از دیگری دارد و بحثی طولانی میان آنان درگرفت. یکی از قبایل ادعا کرد که در منازعات و درگیری ها افراد بیشتری از ما کشته شده اند و اگر این افراد کشته نشده بودند، ما از شما بیشتر و توانمندتر بودیم؛ از همین رو، نمایندگانی انتخاب کردند تا به گورستان بروند و مرده ها را بشمرند. شروع به شمردن کردند و مرده های هر قبیله را شمردند و بر زنده ها افزودند تا بفهمند کدام قبیله افراد بیشتری دارد. سرانجام، یکی از دو قبیله سه خانواده بیش از دیگری داشت. در اینجا رقابت و زیاده خواهی در تعداد افراد یک قبیله بود، هر چند که مرده ها را نیز با زنده ها به حساب آوردند. این مسئله به اصطلاح اصولی ها، «غایت داخل در مغیاه» است. آن قدر زیاده خواهی کردید تا کارتان به گورستان کشید؛ یعنی به گورستان رفتید تا ببینید افراد کدام قبیله بیشتر است. مقصود از اینکه کارتان به گورستان کشید، مرگ آنان نبود.
در معنای نخست غایت خارج از مغیاه است؛ زیاده خواهی شما را به خود مشغول کرده تا اینکه مرگتان فرا رسد و پس از مرگ، دیگر زیاده خواهی وجود ندارد؛ اما در معنای دوم، زیاده خواهی و رقابت، حتی تا زیارت قبرها نیز ادامه دارد. مقصود از زیارت قبور سرگرم شدن و کار لهو است. با اینکه در گورستان آدمی باید عبرت بگیرد و به مرگ توجه کند، شما گورستان را نیز وسیله ای برای زیاده خواهی و فخرفروشی و سرگرمی می خواهید. آیه در این باره نازل شده است؛ اما چنانکه می دانید، معنا و تفسیر قرآن کریم منحصر در شأن و زمان نزول نیست، بلکه معنایی وسیع تر از شأن نزول دارد.
واقعیت این است که رقابت میان بنو عبدمناف بن قصی و بنو سهم بن عمر بر سر مسئله ای ساده و معمولی بود. این مورد مثالی ساده و روشن بود؛ اما مشکل از این مسائل عمیق تر است. این مسئله حتی امروز نیز شایع است. امروز کسانی هستند که در قبرها با هم رقابت دارند و فخر می فروشند و زیاده خواهی می کنند؛ می گوید من فرزند فلان بن فلان هستم. معنای این سخن چیست؟ یعنی تو به کسی افتخار می کنی که مرده است. با کمی تأمل درمی یابیم که این سخن به همان معناست.
در هنگام نزول آیات، رقابت صورتی ساده و ابتدایی داشت و اکنون به معانی ای عمیق تر متحول شده است. مردمی که به خانواده ها و اجداد و گذشته های خود مباهات می کنند، همان هایی اند که زیاده خواهی آنان را به خود مشغول کرده است تا اینکه پا به گورستان بگذارند. زیارت قبر فقط به معنای رفتن به گورستان و سخن گفتن از مرده ها نیست. معنای دومی که گفتم نیز تفسیری از این آیه است.
معنای نخست، زیاده خواهی همیشگی به جای اندیشیدن به سرنوشت است تا اینکه سرانجام مرگ فرا رسد. معنای دوم، رقابت و هم چشمی و فخرفروشی است و چنان آدمی را به خود مشغول می کند که به مرده ها هم فخر می فروشد؛ خواه به روش قبیله بنو عبدمناف بن قصی و رفتن به گورستان و شمردن مرده ها، خواه به روش امروز ما که به مرده ها افتخار می کنیم. معنای دوم این دو آیه در ضمن سخنی زیبا از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه آمده که مانند همه سخنان امام بسیار دلنشین است. آن را برای شما می خوانم. امام پس از قرائت این آیات می گوید: «یا لَهُ مِن مَرَامٍ مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوراً ما أَعْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفَظَعَهُ لَقَد استَخِلُوا مِنهُم أَیَّ مُدَّکَرٍ وَ تَناوَشَوهُم مِن مَکَانٍ بعیدٍ. أَفَبمَصارِعِ آبَائِهِم یَفَخَرُونَ؟ أَمْ بعَدید الهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ؛ شگفتا، چه مقصدی دور و چه دیدارکنندگانی غافل و چه کاری بزرگ و رسواکننده. جایگاه مردگان را از آنان تهی پنداشتند و آنان عجب اندرزدهندگانی هستند، از جایی دور آنان را طلب کردند. آیا بر گورهای پدران شان می بالند یا به فزونی مردگان شان بر یکدیگر می نازند.»
«زوراً» به معنای زائر و دیدارکننده و مقصود از خالی دیدن مقبره ها این است که قبرها را خالی از عبرت یافتند. «مَصرَع» یعنی محل قتل و مدفن و قبر. تأمل کنید که امام چگونه این طرز تفکر را عمومیت می بخشد. مسئله فقط تعداد آنان نیست تا ادعا کند قبیله ما 50 یا 60 نفر است، بلکه اگر من به پدرم افتخار کنم، در حالی که اکنون او مرده، این مسئله صادق است . امروز به غیر از قبر، چه پیوندی با پدرم دارم. اگر من امروز گفتم: من فرزند فلانی هستم، چه معنایی دارد؟ به این معناست که من به این مسئله مباهات می کنم: «أَفَبمَصَارِعِ آبَائِهِم یَفْخَرُونَ أَم بعَدید الهَلَکَی یتَکاثَرُون؟ «عَدید الهَلَکَی» (تعداد مرده ها) یعنی کسی را که از بین رفته است، می شمارند و او را ذکر و با آن زیاده خواهی می کنند. فخر یا به قبر و مرگ است، یا با «عَدید الهَلَکَی» زیاده خواهی می کنند؛ یعنی تعداد افراد خود را با شمردن مرده ها زیاد می کنند.
«یرتَجعَونَ مِنهُم أجساداً خَوَت وَ حَرَکاتٍ سَکَنَت؛ می خواهند که آن پیکرهای بی جان و بی جنبش بازگردند.» به مرده ها افتخار و از آنان چیزی کسب می کنند. مرده ها چه به شما می دهند؟ «أجساداً خَوَت»، یعنی جسدهای خالی و از بین رفتنی. «وَ لَأَن یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِن أَن یَکُونُوا مُفتَخَراً وَ لَأَن یَهبطُوا لَهُم جَنابَ ذلَّةٍ أَحجَی مِن أَن یَقُومُوا لَهُم مَقامَ عِزَّةٍ؛ حال آنکه آن ها اگر مایه عبرت باشند، بهتر از آن است که موجب مباهات و اگر بر آستان ذلت شان نشانند، خردمندانه تر از آن است که بر سریر عزت فرابرند.» «جناب» یعنی آستانه. امام می گوید به وسیله مرده ها از مقام خودبزرگ بینی خود به ذلت رسیدند؛ یعنی مرگ فقط سرنوشت پدران و اجداد آنان نیست، بلکه سرنوشت خودشان نیز است. به بیان دیگر، عاقلانه تر آن است که با یاد مرده ها به خاکساری و فروتنی بیفتیم، نه آنکه آنان را وسیله فخر و ارجمندی قرار دهیم.
«لَقَد نَظَرُوا إِلَیهم بأبصار العَشوَةِ وَ ضَرَبُوا مِنهُم فِی غَمَرةِ الجَهالَة؛ هر آینه آن ها را با چشمان کم سوی خود نگریستند و درباره آن ها به ورطه جهالت فروافتادند.» در ادامه می گوید: «وَلَوِ اسْتَنطَقُوا عَنهُم عَرَصَاتِ تِلکَ الدّیارِ الحَاوِیَةٍ وَ الربوع الخالیة؛ اگر از رواق های آن سراهای ویران شده و آن زمین های خالی شده بپرسند.» «اسَتَنطَقُوا» یعنی اگر از آنان می پرسیدند و بازجویی می کردند، به سخن گفتن وامی داشتند و به آنان قدرت نطق می دادند. این عبارت به این معناست که اگر به آن سرزمین و خانه های خالی فرصت و حق سخن گفتن می دادند، «لَقَالَت ذَهَبُوا فِی الأرض ضُلالاً وَ ذَهَبْتُم فِی أعقابهم جُهّالاً تَطَئُونَ فِی هامهم؛ خواهند گفت که خداوندشان گم گشته و بی نشان و شما نادانان نیز از پی آن ها خواهید رفت. اینک بر کله های آنان پا می نهید.» به چه کسانی افتخار می کنید؟ در حالی که بر جمجمه هایشان قدم برمی دارید. این سخن به این سبب است که وقتی در گورستان راه می رویم، سرهای مرده ها زیر پاهای ماست.
«وَ تَستَنبتُونَ فِی أجسادهِم؛ بر روی پیکرهاشان بذر می افشانید» بر روی پیکرهای آنان گیاه و درخت زراعت می کنید؛ زیرا وقتی در این گورستان ها زراعت می شود، درواقع گیاهان بر روی اجساد می روید. پس از این، حضرت علی(ع) با ادب فراوان تعبیری نیش دار به کار می برد: «وَ تَرتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا؛ و آنچه را از متاع دنیوی بر جای نهاده اند، می چرید.» واژه «لفظ» یعنی پرتاب کردن از دهان؛ کسی می خورد و مانده آن را از دهان بیرون می اندازد. هر کسی آنچه را دیگری از دهان خارج می کند، آلوده می داند و از آن بیزار است. امام می گوید آنان اجساد خود را باقی گذاشته اند و شما بر آن کشت می کنید و سپس در آن می چرید: «وَ تَسْکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا، و در خانه های ویران شان جای می کنید.»
این سخنان امام ناظر به تفسیر دوم این آیات است. در «الهاکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّی زُرتُمُ المَقابرَ» غایت داخل در مغیاة است. مقصود آیه این است که رقابت و هم چشمی و تلاش برای پیشی گرفتن و برتری یک گروه بر گروه دیگر چندان شده که به قبرهای پدران و تعداد نابودشده ها نیز رسیده است. زیاده خواهی چنان شما را مشغول کرده که به زیارت قبرها و افتخار به قبرها نیز کشیده شده است.
به هر روی، هر دو موضوع و هر دو تفسیر یک معنی حقیقی دارند؛ خداوند به بندگان هشدار می دهد که شما صبح و شام و همه وقت خود را به زیاده خواهی مشغول و همه افکار و نیروها و آرزوهای خود را به این کار واداشته اید. زیاده خواه همیشه می خواهد مال و جاه و زینت و نعمت و نیرو و فرزندان بیشتری به دست آورد. ما حتی می توانیم زیاده خواهی در راه علم را نیز نام ببریم؛ زیرا علمی که برای خداوند نباشد، مادی و ظالمانه خواهد بود. مقصود این است که ای آدمیان، باید زمانی برای اندیشیدن به سرنوشت اختصاص دهید. از کجا آمده ای و به کجا می روی؟ برای چه آفریده شده ای؟ در آینده چه چیزی رخ خواهد داد؟ آیا همین که تلاش کنی تا به این مقام یا آن مقام برسی، یا این موضوع را یاد بگیری، بسنده است؟ دنیا همین است؟ زیاده خواهی تا آن هنگام که پا به گورستان بگذارید، شما را مشغول می کند.
«کَلَّا سَوفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوفَ تَعْلَمُونَ»؛ «کلّا» طبیعتاً انکار است. شما خواهید دانست؛ زیرا در پیش رو چیزی است که شما را متنبه خواهد کرد؛ سپس می گوید «کلّا»، این تعبیر سه بار تکرار می شود: «کلا سوف تَعْلَمُونَ»، «ثُمَّ کَلَّا سَوفَ تَعلَمُونَ»، «کَلَّا لَو تَعْلَمُونَ عِلمَ الیَقِینِ لَتَروُنَّ الجَحِیمَ.» همان گونه که پیش از این از آن مفسر بزرگ نقل کردم، این تصویر و تعبیر شگفت انگیز و برای مردم دردناک است و چونان شلاق طنین انداز. اگر شما در این دنیا به علم یقین بدانید؛ علم یعنی شناختن شیء و کشف آن نزد مردم، یقین یعنی علم قطعی و خالی از شک به چیزی.
«علم الیقین» یعنی من چیزی را بی آنکه دیده باشم، بدانم و گویا آن را دیده ام. فی المثل می دانم در نیمه دوم زمین روز است، با اینکه آن را نمی بینم. این علم الیقین است؛ کسی چیزی را می داند و در دانسته خود نه شک می کند و نه اشتباه در آن راه دارد. قرآن می گوید: «لَو تَعْلَمُونَ عِلم الیقین.» اگر علم حقیقی و واقعی نزد شما بود، علمی که به شک نیالوده باشد، «لتَرَوُن الجَحِیمَ» اگر در این دنیا علم داشتید، می دیدید جهنم و نتایج کارهای خود را که پس از مرگ به آن خواهید رسید. این بیان هشدار است. خداوند می گوید شما سرگرم هستید؛ اما اگر علم و آگاهی داشتید، با چشم بصیرت آتش های پس از این حیات را می دیدید.
«ثُمَّ لَتَرَوُنْها عَین الیقین»؛ تا پیش از این شما جهنم را با «علم یقین» مشاهده می کردید؛ یعنی با چشم بصیرت؛ اما پس از مشاهده جهنم با چشم بصیرت آن را با «عین یقین» می بینید؛ یقینی که نتیجه مشاهده شماست؛ بنابراین اگر معرفت درست داشتید، سرنوشت اخروی خود را پیش از مشاهده با چشم هایتان در روز قیامت می دانستید. استفاده از انذار در برابر این غفلت به این سبب است که هشدار بیش از رحمت، انسان غافل را تکان می دهد و تحریک می کند و برمی انگیزد. بی شک، خدایی که با آتش عذاب می کند، نعمت بهشت را ارزانی می دارد و چنانکه عادل و جبار است، رئوف و رحیم هم است.
اما پیامبر(ص) با کسانی که به زیاده خواهی مشغول اند، چه می کند؟ آنان را اندکی می ترساند و برمی انگیزد و به انفعال وامی دارد تا مسئله به بازی گرفته نشود؛ از همین رو پیامبر، یعنی قرآن، فقط جهنم را ذکر می کند. پس ای زیاده خواهان، اگر اندکی آگاهی داشتید، می دانستید آنچه ورای این دنیا و پس از مرگ است و آن را می دیدید. «ثم لَتُسْئَلُنَّ یومَئِذٍ عَن النَّعِیمِ»، روز قیامت از شما درباره نعمت هایی که خداوند به شما داده است، می پرسند. مفسران به شکل گسترده ای به این مسئله پرداخته اند. در روایات این مسئله مطرح شده است که مقصود از «نعیم» چیست؟ بالطبع «نعیم» نعمت است. بسیاری از روایات توضیح می دهد که مقصود از نعیم سلامتی و امنیت است. بعضی از روایات نیز می گوید که نعیم آب سرد و عسل گواراست و بعضی روایات نیز غیر این معانی را ذکر کرده اند. بی شک، نعمت های خداوند فراوان اند. چرا این جمله پس از این آیات آمده است؟ باری، خداوند می خواهد به کسانی که سرگرم زیاده خواهی هستند، هشدار بدهد که آتش پیش روی آنان است؛ اما چرا در آن روز از نعمت های دنیوی بازخواست می کنند؟
قرآن نخست کسانی را که به دنیا سرگرم اند، هشدار می دهد و تأکید و سرزنش و تمسخر می کند؛ اما پس از این ها نکته ای لطیف وجود دارد. قرآن می گوید: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ.» مقصود خداوند این است که زیاده خواهی در مال و جاه و زینت سرنوشتی جز جهنم ندارد؛ اما در عین حال همه این ها نعمت های خداوندند. این چیزهایی که در این دنیا شما را به خود مشغول می کنند، نعمت های خداوندند؛ مال نعمت خداوند است، جاه نعمت خداوند است، زینت و علم و خوراک و همه چیز نعمت های خداوندند. ما نمی خواهیم شما به زیاده خواهی سرگرم شوید، می خواهیم هر چیزی را در جای خود قرار دهید و از حد آن خارج نشوید. از دنیا بهره مند شوید: «قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرزق؛ بگو: چه کسی لباس هایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و خوردنی های خوش طعم را حرام کرده است؟» (اعراف، 32)
همه این ها نعمت های خدای اند؛ اما مقصود از این نعمت ها این نیست که تو زیاده روی کنی و به آن ها سرگرم شوی و از همه چیز، جز خوردن و نوشیدن غافل بمانی. وقتی می خوری و می نوشی و از مال لذت می بری، بدان که این ها نعمت خدای اند و باید شکر نعمت را به جای آوری و حق امانت را ادا کنی؛ زیرا که نعمت های خداوندند. خداوند به تو داده و تو امانتدار این ثروت هستی و باید آن را در راه درست خود مصرف کنی و شکر خدا را به جای آوری؛ بنابراین با وجود آنکه زیاده خواهی سرنوشتی جز دوزخ ندارد، این ها نعمت خداوندند و بهره مندی از این نعمت ها و توجه به آن ها هم نعمت خداوند است و به آتش نمی انجامد؛ پس آن کس که از این نعمت ها استفاده می کند، بی آنکه شاکر صاحب نعمت ها باشد و بی آنکه حق امانت را به جا آورد، نزد خداوند مسئول است و این کار عذاب او را در روز قیامت افزون تر می کند.
به سخنی از حضرت علی(ع) توجه می کنیم، سخنی که از دیرباز به آن استشهاد می شود. درواقع این بیان از سخنان جامع و کامل درباره نعمت و زیاده خواهی در آن است. امام می گوید: «لَیسَ الزُّهدُ أَن لا تَملِکَ شَیْئاً بَلِ الزُّهَدُ أَن لا یملِکَکَ شَیْء؛ زهد آن نیست که مالک چیزی نباشی، بلکه زهد آن است که چیزی مالک تو نباشد.» هر اندازه که می خواهی، مال جمع کن. این مسئله با زهد منافاتی ندارد. مهم آن است که تو مالک باشی، نه مملوک. من می توانم اموال بسیاری داشته باشم و در آن ها تصرف کنم و از آن ها برای تربیت فرزندانم و رفتن به بهشت و کمک به مردم استفاده کنم. به بیان دیگر، من از مال چون ابزاری برای خود استفاده می کنم؛ اما گاهی اموالم مالک من می شوند. چه وقت این اتفاق می افتد؟
در مواقع بسیاری مردم منشی اموال خود هستند. اموال و باغ های فراوان دارند و همه تلاش شان این است که این اموال را ثبت کنند تا بدانند چه اندازه به آن ها اضافه یا از آن ها کاسته شده است. آنان حسابدار این اموال اند؛ یعنی مملوک آن ها هستند؛ از همین رو نمی توانند در مالک خود، یعنی همان اموالشان تصرف کنند. کسانی هستند که راه و روش و اندیشه و معاشرتشان بر حسب مال است. چه اندازه این مسئله قریب به ذهن است که وقتی چیزی و مقامی ندارم، همچون مردم عادی زندگی می کنم؛ اما پس از آنکه چیزی به دست می آورم، رفتارم متفاوت می شود؛ بنابراین اموالم دوستان من را مشخص می کنند، نه خود من. زمانی چیزی می پوشم و وقتی متمول شدم، لباس دیگری بر تن می کنم. بی شک، خداوند دوست دارد تا آثار نعمت هایش را بر بندگان ببیند؛ اما آدمی که با کسب مال و جاه و صندلی و نیرو و فرزند و علم تغییر می کند و این امور در او اثر می گذارند، در حقیقت، مملوک این اشیاست؛ پس نعمت های خداوند برای توست، نه تو برای نعمت ها.
«ثُم لَتُسئَلُنَّ یومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»؛ روز قیامت جهنم نیست، بلکه در آن حساب و سؤالی است؛ حسابی سخت. این مسئله اشاره می کند که افزایش نعمت های خدا حلال و مفید است، همان گونه که در قرآن آمده است.
در تفاسیر شیعه مانند نورالثقلین و تفسیر البرهان و تفسیر الصافی و غیر این ها، روایات متواتری آمده است که می گویند: «امام صادق(ع) از ابوحنیفه می پرسد: «النعیم» را در آیه «ثُم لَتُسْئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» به چه چیزی تفسیر می کنی؟ ابوحنیفه پاسخ می دهد: ما آن را به آب سرد و عسل گوارا و گندم و گوشت تفسیر می کنیم.» همان گونه که پیش از این نیز اشاره کردم، در روایات بسیاری این واژه به سلامتی و امنیت تفسیر شده است. امام به ابوحنیفه می گوید که من گمان می کنم خداوند کریم تر از این مسائل است. اگر خود تو به بنده ات مانند این چیزها را بدهی و یا جماعتی را با این چیزها مهمان کنی، آیا آنان را برای این نعمت ها محاسبه می کنی؟ طبیعتاً نه؛ پس چگونه می گویی که خداوند بندگانش را به سبب خوراک و نوشیدنی و پوشیدنی مورد محاسبه قرار می دهد؟ او می پرسد پس مقصود از آن چیست؟ امام می گوید: «نعیم ولایت ما و راه حق و نور ولایت است.» این مسئله بحث جداگانه ای است که آن را برای هفته آینده می گذارم؛ زیرا دوست دارم این نکته را توضیح دهم.
در اینجا و غیر اینجا روایات بسیاری هست که به این معنا اشاره دارد. شاید برخی جوانان گمان برند که این ها مبالغه است. روایات بسیاری درباره ایمان به ولایت و اینکه این مسئله فراتر از بشر است و شامل گیاهان و حیوانات و خورشید و ماه هم می شود، وجود دارد. احادیث بسیاری می گوید: «به هیچ چیز، به اندازه ولایت دعوت نشده است.» دوست دارم تا این نکته و اهمیت ولایت را در حیات آدمی تشریح کنم تا بدانیم چگونه این نعمت مهم ترین نعمت هاست و چگونه آدمی در برابر این نعمت مسئول است؟ و چگونه خورشید و ماه و گیاهان به آن ایمان آورده اند؟ و چگونه به چیزی به اندازه ولایت دعوت نشده است؟ این توضیح را برای هفته آینده می گذاریم ان شاء الله. غفر الله لنا ولکم والسلام علیکم.
انتهای پیام
{{name}}
{{content}}