ایتالیا: ماسک نقشی در آزادی خبرنگار ایتالیایی در ایران نداشت
«آنتونیو تایانی» وزیر خارجه ایتالیا روز جمعه اعلام کرد «ایلان ماسک» در مذاکرات میان رم و تهران برای آزادی «چچیلیا سالا» خبرنگار ایتالیایی از ایران هیچ نقشی نداشته است
واقعیت آن است که دو نسخه برای انقلاب کردن داریم؛ نسخه چپ یا کمونیستی و نسخه اسلامی. نسخه لیبرالی یا سلطنت طلب هرگز وجود نداشته است. در فراخنای تاریخ هیچ سلطنتی زاده انقلاب نبوده است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
«ایده انقلاب از منظرگاه امامین انقلاب مخالفان و منتقدانی در فضای رسانه های فارسی زبان دارد که نمود آن را می توان در ماجرای مذاکرات اخیر ایران و غرب، به شکل آشکاری نشان داد. در فضای ابهام درباره امکان و امتناع مذاکره میان ایران و آمریکا، می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد: یک مشروطه خواهان خارجی و سلطنت طلب هایی که توهم بازگشت پهلوی به ایران را دارند و دو ، طیفی از اصلاح طلبان که خود را کنش گر مرزی می نامند. این دو گروه سعی دارند نظام را در شرایط سقوط تصویرکنند. گروه اول آرزوی سر نگرفتن مذاکرات ایران و غرب را دارد تا به زعم باطل خود شاهد سقوط نظام اسلامی باشد و گروه دوم در صدد است تا به وسیله مذاکره، جلوی سقوط نظام را بگیرد. هر دو گروه در وهم بزرگ نمایی حاد و بیش از حد آمریکا و نیز مشروط کردن کشور به مذاکره شریک و هم داستان هستند. هر دو گروه مسبب تولید ناامیدی و تصویری خام و خیالی از شرایط کشور هستند.
آنچه در این میان جالب است این که هر دو طیف، سودای نوعی مشروطه در سر دارند. گروه اول به ویژه گرایش های سکولارتر و دمکرات تر و چپ آن، هرچند نسبت به بازگشت پهلوی بدبین هستند اما از نوعی بازگشت به دوران قبل پهلوی و تداوم جریان و میراث مشروطه دم می زنند؛ میراثی که به نظر آنها در صورت کودتا نکردن رضاخان در سال های ابتدایی سده قبل، ایران را به آزادی و ادغام در آنچه دنیای آزاد غرب می نامند می رساند.
اصلاح طلبان رادیکالی که از سوابق انقلابی خود هم پشیمان هستند در صدد نوعی مشروطه هستند که ولایت مطلقه را به ولایت محدوده و نظریه حداقلی مرحوم نایینی تقلیل دهند. اینان وضعیت ایران را مشابه وضع قحطی زده قاجار در دوران مظفرالدین شاه یا حتی دوران احمد شاه القا می کنند و بنابراین تغییر ساختاری را تنها را نجات می دانند. چهره بارز این گفتار، مصطفی تاج زاده و محسن رنانی هستند.
در این میان کسانی چون محمدجواد کاشی نیز که در دهه نود شمسی از لزوم بازگشت به افق انقلاب 57 سخن می گفتند، امروز علیه هرگونه انقلابی گری و آرمان گرایی سخن گفته و از لزوم مشروط و محدود کردن قدرت سخن می گویند.
انقلاب علیه انقلاب ممکن نیست
گروه اول از ضرورت انقلاب و گروه دوم از امکان انقلاب سخن می گویند. با این تفاوت که گروه اول مشتاق این رخداد است و گروه دوم در ظاهر مخالف آن. اما مسأله بنیادین آن است که هیچ انقلابی در طول تاریخ توسط انقلاب ساقط نشده است. حتی انقلاب یا دقیق تر بگوییم جنبش مشروطه نه توسط انقلابی دیگر، که توسط کودتا ساقط شد.
با عنایت به چنین قانونی در باره نظامات انقلابی، جریان کم تعداد اما پر سروصدای ضدانقلاب که از حرکت مردم علیه نظام ناامید شده، درست به همین سبب چشم به حمله خارجی نتانیاهو و ترامپ به ایران دوخته است. آنها به خوبی می دانند امکان یک انقلاب علیه نظام انقلابی موجود، وجود ندارد و قدرت بسیج عمومی آنها هرگز به گرد پای سرمایه های انسانی نظام هم نمی رسد، اما به راستی چرا از انقلاب سخن می گویند ؟ و چرا نمی توانند بر سر یک نظام جایگزین اجماع کنند و حتی عمده طرفداران رضا پهلوی می گویند او فقط قرار است رهبر گذار باشد در حالی که قبل از هر گذاری یک انقلاب یا کودتا باید رخ داده باشد.
لیبرالیسم نسخه انقلاب ندارد و یا هیچ سلطنتی در نتیجه انقلاب شکل نگرفته است.
واقعیت آن است که دو نسخه برای انقلاب کردن داریم؛ نسخه چپ یا کمونیستی و نسخه اسلامی. نسخه لیبرالی یا سلطنت طلب هرگز وجود نداشته است. در فراخنای تاریخ هیچ سلطنتی زاده انقلاب نبوده است. با مشروطه خواهی و امثال آن هم نمی توان نظامی را که در عین استقلال از مشروطه (نه جدایی)، نسخه اعتلا یافته ی آن بوده است، یعنی نظام جمهوری اسلامی را ساقط کرد(انقلاب رنگی هم فاقد خصوصیت بنیادین انقلاب به معنای مصطلح است. خصوصیت بنیادین انقلاب که یکبارگی، فراگیری و بن فکنی یا ریشه کنی است در انقلاب رنگی وجود ندارد. مضافاً این که انقلاب رنگی در سال 88 شکست نهایی اش را تجربه کرد).
پرسش دیگر این که چرا گروه دوم (موسوم به کنش گران مرزی) که مدام از خطر جنگ سخن گفته و مانند کسی هستند که بدون حمله هوایی اما آژیر خطر حمله هوایی را در گوش شهر به صدا درآورده اند، از بازگشت به مشروطه سخن می گویند نه از بازگشت به انقلاب اسلامی و میثاق الهی و مردمی آن؟
نسخه انگلیسی به انقلاب ختم نمی شود
واقعیت آن است گروه مذاکره گرای داخلی نه نگران انقلاب اسلامی یا علاقمند به آن، بلکه در صدد استحاله و سقوط نرم آن و بازگشت به مشروطه هستند و همیشه کوشیده اند انقلاب اسلامی را به عنوان تداوم مشروطه تلقی کنند یا چنین طلبی از آن داشته باشند.
یادداشت| انقلاب فکربرخی از اصلاح طلبان که دلداده دوره مشروطه قاجار بوده و نسبت به روشنفکرانی مانند میرزا ملکم خان، طالبوف، تقی زاده و حتی محمدعلی فروغی و در یک کلام روشنفکران مشروطه اول و دوم نوستالژی دارند، مشروطه را برجسته تر از انقلاب اسلامی دانند. یک دلیل این برتری انگاری اساسا این است که مشروطه به معنای واقعی کلمه انقلاب نبوده و به نوعی تحت اندیشه انگلیسی و تجربی گرایی رخ داده و جریان چپ اثر چندانی در آن نداشته است. قابل توضیح است در مشرب انگلیسی با توجه به محافظه کاری و منطق تدریجی، انقلاب به معنای فرانسوی و روسی آن که انقلاب غلبه است مورد امتناع، وازنش و نفی قرار می گیرد. قابل اشاره است که روشنفکری در ایران در ابتدا و حوالی دوران مشروطه بیشتر صبغه انگلیسی و محافظه کارانه داشته است. استناد مؤکد کسانی مانند طالبوف و ملکم خان به مونتسکیو و جان لاک حاکی از نگاه لیبرالی غالب در آن مقطع بوده است. در ادامه و پس از دهه 30، مشرب روسی در آن قوی تر شد. در برهه انقلاب اسلامی روشنفکری ترکیبی از نگاه روسی و فرانسوی را به دوش می کشید که بعضاً آمیخته با گرایشات اسلامی هم بود. در نهایت در شرایط امروز، قاطبه روشنفکری با یک سرگردانی عجیب مواجه است. از سویی از انقلاب گریزان است و از سویی خود به شدت تخاصم گرا و انقلابی عمل می کند و حتی خشونت کلامی دارد. هرچند انقلاب اسلامی انقلابی خشونت بار به معنای دقیق و اخص آن نبود و یرواند آبراهامیان هم به درستی انقلاب اسلامی را به عنوان انقلابی بدون خشونت وصف می کند. این به آن معنا نیست که خشونتی در انقلاب اسلامی رخ نداده است بلکه به آن معنا است که خشونت، عامل تعیین کننده پیروزی و تکوّن آن نبوده است.
انقلاب اسلامی گسست در این پیوست به نهضت مشروطه
برخی دیگر که دو رخداد مشروطه و انقلاب اسلامی را مرتبط دانسته و انقلاب اسلامی در دوره بازرگان و امام در دوره پاریس را بیشتر مورد پذیرش قرار می دهند تا سایر دوره های انقلاب و امام، بعضاً این گزاره را مطرح می کنند که انقلاب اسلامی به انقلاب مشروطه خیانت کرده است. در حالی که انقلاب اسلامی مستقل از مشروطه است و انقلاب مشروطه اساساً انقلاب نبوده و صرفاً رفرم بوده است. چراکه نظام سیاسی تغییر بنیانی در بُعد داخلی و حتی مناسبات خارجی نکرد و تغییری در فرهنگ و شیوه اقتصادی هم رخ نداد. اساسا انسان ایرانی وقتی از نسخه رفرم مشروطه به مقصود نرسید، دست به کار بزرگ انقلاب اسلامی زد.
انقلاب اسلامی، تکامل اسلام سیاسی و بالاتر از این تجدید حیات آن بوده است. تکامل مانند وقتی است که فردی از کودکی به نوجوانی می رسد اما وقتی از فردْ فرزندی به دنیا می آید، این تجدید حیات است.
در مخالفت با استقلال انقلاب اسلامی از انقلاب مشروطه گفته شده که « امام می خواستند کار ناتمام مشروطه را تمام کنند. البته متوجه این نکته هستیم که چارچوب مشروطه همچنان نظم سلطانی است و امام چارچوب جدیدی را بر مبنای نوعی نظم ولایی تعریف می کنند. منتها فراموش نکنیم که اساسا ولایت فقیه، خود طرحی از قانون است. قانون یکی از پربسامدترین مفاهیم و واژگان در گفتار امام خمینی است. کشف اسرار، ولایت فقیه و حتی بیانات سیاسی امام چه بعد و چه قبل از انقلاب، مشحون ازگزاره هایی در باب قانون است. لذا از حیث توجه به طرح قانون، انقلاب اسلامی به تمامه از مشروطه مستقل نیست.»
نقد عمده نگارنده بر نقل فوق، متوجه ابتدای آن می شود. جایی که سخن گوینده القا می کند امام قصد داشته تا مشروطه را کامل کند. ضمن اینکه نمی توان و نباید ولایت را به قانون تقلیل داد. هرچند ولی فقیه فرای کل قوانین نیست بلکه فرای قانون موردی است چنانکه رییس جمهور فرانسه و آمریکا هم هستند. اما ولایت فقیه شانی فلسفی دارد که فراتر از این فرا است. تا حدی که حتی در قدرت نبودن چیزی از شأن حقیقی و الهی آن نمی کاهد تا چه رسد به مرزهای قانونی.
انقلاب اسلامی نسبت به مشروطه، گسست در عین پیوست است. مثلاً پست مدرنیسم نسبت به مدرنیته، به اعتقاد بنده گسست در عین پیوست است. رابطه آنها امتداد نیست. تفاوت هایی دارند اما تشابه آن دو بیشتر و بنیادی تر است. لازم به توضیح است که هایدگر، مدرنیته را امتداد متافیزیک حاکم بر غرب از دوران سقراطی می دانست. امتداد به این معنا است که بنیادهای مدرنیته نسبت به متافیزیک حاکم بر غرب پس از سقراط تغییر نکرده است یا دست کم تغییر چندانی نداشته است. در حالی که انقلاب اسلامی، مشروعه مشروطه است و فراتر از این، مشروطه در نهایت، شرط شرعیت را وانهاد و در ادامه به مطلق گرایی رضاخانی انجامید و تقلیل یافت.
نکته دیگر اینکه استقلال به معنای جدایی نیست. باید توجه داشت استقلال از تقلیل رساندن است. بر این اساس باید گفت پاره ای عناصر تکمیل شده و تکامل یافته مشروطه را می توان در انقلاب اسلامی دید. اما این نافی استقلال انقلاب اسلامی نیست.
انقلاب اسلامی پدیده دو بعدی
به هر روی انقلاب اسلامی را نمی توان به امتداد مشروطه تقلیل داد. چنانکه گفته شد میان امتداد و پیوست تمایز وجود دارد و پیوست مستلزم گسست است (گسست در این پیوست). هیچ پیوستی بدون گسست نیست و از این رو، پیوست به معنای الصاق و سنجاق شدن چیزی به چیز دیگر هم نیست. پیوست، رابطه ای طبیعی و درونی با امر و رخداد قبل از خود دارد. بر این اساس، رابطه انقلاب اسلامی با مشروطه، رابطه ای درونی است اما از آنجایی که نسبت به آن گسست هم دارد و این خصلت بیش از خصلت پیوستیِ آن است، توانسته صورت کامل تری از مردم گرایی، قانون گرایی و نظام مفاهیم را بسازد. در این میان، عامل دین مهمترین عنصر استعلادهنده است؛ عاملی که دمکراسی را نیز به معنایی عمیق تر طرح می کند: هر چه مردمی تر، اسلامی تر و هرچه اسلامی تر، مردمی تر. این عامل، مردم گرایی را نه تنها به عنوان مظهر جمهوریت و دمکراسی، که به منزله مظهر دین نیز پیش چشم می گذارد. بر این اساس، دیگر جمهوری یک ظرف نیست که بتوان آن را از مظروف یعنی اسلام جدا کرد. اساساً جمهوری و اسلام یک دو بُعدی هستند که از زاویه ای اسلام و از زاویه دیگر مردم جمهور دیده می شود. این تلقی قائل به امتزاج و تفکیک ناپذیری مردم و اسلام است و از شیئیت زدگی تلقی ظرف-مظروف به دور است.
سخن آخر
پرسش بنیادین از ضدانقلاب آن است که چگونه هم ایده انقلابی و مکتب انقلابی ندارد و هم خواهان انقلاب در ایران است؟ این فقدان و تناقض به معنای ویرانی بنیاد و نه فقط بنای آنهاست.
پرسش دیگر از استحاله طلبان داخلی این که چگونه در صدد بازگشت به مشروطه قجری هستند و همزمان از خطر انقلاب سخن می گویند؟ مگر نه اینکه بسیاری از اینان مشروطه را یک انقلاب می دانند؟ از آنهایی هم که مشروطه را انقلاب تلقی نکرده و یک رفرم می دانند نیز باید پرسید در حالی که انقلاب جز دو نسخه کمونیستی - سوسیالیستی و نسخه اسلامی، نسخه دیگری ندارد، مشروطه خواهی و سعی در تغییرات ساختاری و تغییر قانون اساسی، ناظر به کدام نگرانی است؟ از طیف تندروتر استحاله گرایان باید پرسید چگونه هم از انقلابی گری متنفرند هم از تداوم نظام انقلابی فعلی؟ بسیاری از اینها در باطن نه کنش گر مرزی که کنش گر فرامرزی و نفوذی هستند که آرزوی اسقاط نظام را دارند اما همزمان در تمام طول عمر خود علیه تغییرات ناگهانی و خشونت بار سخن گفته اند.
همه این موارد، تناقض، سرگردانی و بی مبنایی ضدانقلاب خارج نشین و انقلاب گریزهای داخلی را نشان می دهد و خبر از بی نتیجه بودن اقدامات آنها علیه ارزشهای ثابت نظام اسلامی دارد. واقعیت آن است هر دو گروه در صدد براندازی نظام اسلامی بوده اند؛ گروه اول صریح تر و سریع تر و گروه دوم خفی تر و آرام تر.
امثال تاج زاده که در نامه آخر خود شرایط فعلی نظام را همچون شرایط زمان مظفرالدین شاه القا کرد، پیشاپیش دچار دروغ و شکست است. مظفرالدین شاه ضعیف و مریض و بدون حامی اجتماعی را چگونه می توان با اقتدار عالم گیر ایران کنونی و محبوبیت و مشروعیت و صلابت رهبر آن مقایسه کرد؟!
ضدانقلاب خارج نشین نیز که سعی می کند ایران را به زمان شاه سلطان حسین صفوی مقایسه کند که در برابر حمله محمود افغان صرفا دست به دعا برد نیز قبلاً و عمیقأ شکست خورده اند. مقایسه ایرانی که همان ضدانقلاب گاه آن را امپریالیسم جهان گیر و قوی شوروی مقایسه می کنند! و آن را به نام امپراتوری شیعی ملامت می کنند پیشاپیش متناقض و خودشکن است.
در آخر باید گفت چه ضدانقلاب خارجی چه ضد انقلابی های داخلی (ضد هرگونه انقلابی بودن) اساسا مخالفان امامین انقلاب تنها از بی سری و بی ایده بودن رنج نمی برند بلکه از سرگردانی هم در عذابند.»
انتهای پیام/
{{name}}
{{content}}