گذر تاریخی چهارباغ در گذرگاه تاریخ

جمعی از نویسندگان، روزنامه نگاران و فعالان فرهنگی اصفهان در هشتصدوپنجمین شب از «شب های بخارا»، ضمن بیان روایت های خود از «چهارباغ»، بر تغییر هویت این گذر تاریخی در طول زمان و انگاره های متفاوت نسل های مختلف از آن تأکید کردند.

به گزارش ایکنا از اصفهان، هشتصدوپنجمین شب از «شب های بخارا» با موضوع «شب چهارباغ»، شامگاه گذشته، 27 دی ماه در شهر کتاب «بهار» واقع در خیابان چهارباغ بالا، خیابان بهار آزادی اصفهان برگزار شد و استقبال کم نظیر علاقه مندان به فرهنگ و معماری اصفهان را به دنبال داشت.

مرتضی بخردی، گالری دار، عکاس و مرمتگر در آغاز این برنامه و توضیحات خود در خصوص چهارباغ اظهار کرد: من حدود 25 سال از زندگی ام را در چهارباغ گذراندم و سه دوره شامل دوران زندگی خودم، پدر و پدربزرگم برایم حائز اهمیت بوده است. در آن زمان که نه تئاتری وجود داشت و نه سینمایی، قهوه خانه ها مرکز تجمع مردم بودند. همان طور که می دانید، قهوه خانه ها از زمان صفویه به پاتوق مردم برای فعالیت های گوناگون تبدیل شد.

وی با ذکر خاطراتی از افراد دیگر ادامه داد: آن طور که دوست مرحومم، آقای چاییچی که پدرش در چهارباغ قهوه خانه داشت، برایم تعریف می کرد، صبح اول وقت مشاغل گوناگون برای صرف صبحانه به قهوه خانه آن ها می آمدند و قرارهای خود را می گذاشتند. پیش از ظهر و بعد از ظهر نیز مردم عادی برای صرف چای و کشیدن قلیان به آنجا می آمدند. یکی از کارهای مهم، شاهنامه خوانی در آن قهوه خانه بود که عصرهای جمعه انجام می شد.

این فعال فرهنگی و هنری یادآور شد: مرحوم چاییچی می گفت محیط قهوه خانه به قدری حرمت داشت که کسی حق نداشت اسلحه ای با خود به آنجا ببرد. افراد اسلحه خود را تحویل سید یا همان پدر دوستم می دادند و موقع برگشت از او تحویل می گرفتند. به گفته دوستم، قهوه خانه دارها جزو معتمدین شهر بودند و هرگاه در استانداری یا فرمانداری جلسه بود، آن ها را نیز دعوت و درباره مسائل شهر با این افراد گفت وگو می کردند.

وی تصریح کرد: کمی بعد و در زمان دوستم، مرحوم چاییچی و نه پدرش، قهوه خانه از رونق افتاد و به جای آن، کافه قنادی پولونیا، رستوران، هتل و... افتتاح شد. آن زمان چهارباغ رونقی داشت که همه جذبش می شدند. شاید بسیاری از شما به خاطر دارید که هنگام غروب، عده ای برای قدم زدن و گپ وگفت، از ضلع غربی چهارباغ و میدان مجسمه (میدان انقلاب) تا دروازه دولت به آنجا می آمدند.

بخردی توضیح داد: هنگامی که من به دبیرستان ادب می رفتم، از چهارباغ عبور می کردم و آنجا همیشه برایم جای خاصی بود. من در سال 68 اولین نگارخانه را در اصفهان به نام «کلاسیک» افتتاح کردم. افتتاح این نگارخانه باعث شد 25 سال در چهارباغ بمانم و هرروز نظاره گر آن باشم. حال و هوای چهارباغ برایم همان حال و هوای روزگار چاییچی و پدرش بود؛ اما اخیراً چهارباغ دستخوش تغییراتی شده است که هیچ شباهتی به چهارباغی ندارد که در ذهن داشتم.

وی در پایان سخن خود با اظهار تأسف درباره چهارباغ امروزی گفت: در خارج از کشور، برندها و فروشگاه های معروف حول محور چنین خیابانی گردهم می آیند، در صورتی که چهارباغ ما جز کافی شاپ، رستوران و... چیز دیگری ندارد و از این بابت متأسفم. من به هیچ وجه از چهارباغ امروزی خوشم نمی آید.

اصفهان فقط یک چهارباغ دارد

در ادامه مهسا جزینی، روزنامه نگار با توصیف چهارباغ از دیدگاه خود بیان کرد: به گمان من در اصفهان فقط یک چهارباغ وجود دارد؛ زیرا وقتی نام چهارباغ را می بریم، نیازی نیست که در ادامه کلمه عباسی را به آن بیفزاییم؛ افراد متوجه می شوند که ما از کدام چهارباغ صحبت می کنیم، در صورتی که سه چهارباغ دیگر باید حتماً پسوندی داشته باشند تا مخاطب متوجه مقصود ما بشود. فکر می کنم برای هویت چهارباغ هم هیچ خاطره مشترکی وجود ندارد.

وی افزود: چهارباغ برای من که متولد دهه 60 هستم، یادآور جنجال جهان نما، عبور مترو، تخریب و نوسازی است. در عین حال، چهارباغ از دیدگاه مادرم یک مرکز خرید و تفرجگاه به شمار می رود. به نظر می رسد نسل قبل از ما چهارباغ را با سینما مایاک، تئاتر سپاهان، سینما خورشید، سینما ایران، بستنی فروشی عباس آبدار و... به یاد می آورند.

این روزنامه نگار تأکید کرد: دوست پدرم هم چهارباغ را با خاطره کتک خوردنش در سال 31 و همچنین پاتوق گردش عصرهای جمعه به خاطر می آورد. او می گفت هرگاه به چهارباغ می رفتیم، یک یا چند آشنا می دیدیم؛ اما امروز در چهارباغ کسی را نمی شناسم. البته این به دلیل توسعه شهری، امری طبیعی ست. اگر نسل بعد از ما بخواهند چهارباغ را مانند یک تفرجگاه به یاد بیاورند، خاطرات آن ها هیچ شباهتی به خاطرات ما نخواهد داشت.

وی با خوانش بخشی از روایت شاهرخ مسکوب درباره چهارباغ که در کتاب «سفر در خواب» آمده است، سخنان خود را به پایان رساند.

چهارباغ؛ تصویری از بهشت یا کالبدی حزن آمیز؟

سپس علی خدایی، نویسنده و فعال فرهنگی با اشاره به سفرنامه های گوناگون درباره اصفهان اظهار کرد: دیالافوا در سال 1882 به اصفهان آمد و معتقد بود اینجا تصویری از بهشت است. کمی که جلوتر برویم، محمدعلی جمال زاده پس از تماشای چهارباغ نظر دیگری داشت و آنجا را کالبدی بی جان و پر از حزن می دانست.

وی افزود: من در دهه 50 به اصفهان آمدم و آن زمان، چهارباغ به شکل امروزی نبود. اگر می خواهید تغییر شیوه زندگی در چهارباغ را متوجه شوید، شما را به سخنان حسن کسایی، موسوی فریدنی، رضا فرخ فال و... ارجاع می دهم. دیدن آدم هایی که آراسته اند و چشم گشودن به چیزهای تازه ای که باب می شد، در چهارباغ قابل رؤیت بود.

این نویسنده با توصیف خاطرات خود از چهارباغ توضیح داد: من از دوران خودم، یعنی دهه 50 صحبت می کنم. خیاطی هایی که شلوار تک مردانه می دوختند، سینماهایی که در ورودی شان صدای فیلم ها پخش می شد، رواج ساعت دیواری که جزئی از جهاز دختران بود، آموزش منشی گری و آموزش اتوی دامن پلیسه، کافه ها و قنادی هایی که به جز شیرینی کرکی و نان پنجره ای، شیرینی خامه ای می پختند، فروشگاه هایی که تلویزیون داشتند و قرارگرفتن مانکن ها پشت شیشه مغازه ها از جمله خاطرات من از چهارباغ آن زمان است. تنها چیزی که در آن سال ها ندیدم، گل فروشی بود.

وی در انتهای سخنانش به خوانش بخشی از کتاب خود با عنوان «آدم های چهارباغ» درباره کتاب فروشی ابراهیم سپاهانی (فرهنگسرای اصفهان) پرداخت.

شکل گیری چهارباغ مرهون دولتمردان صفوی است

در ادامه حامد قصری، عکاس و مستندساز گفت: در چهار قرن گذشته که اصفهان پایتخت ایران شد، ایده ایجاد گردشگاهی از محل دروازه دولت تا دامنه کوه صفه در ذهن دولتمردان صفویه شکل گرفت؛ خیابانی با طول زیاد که از دو طرف با درختان بلندبالا همراه بود.

وی ادامه داد: در کتاب زندگانی شاه عباس آمده است که از جمله تفریحات زنان حرمخانه شاهی و دیگر زنان شهر این بود که روزهای چهارشنبه در چهارباغ اصفهان و پل سی وسه چشمه، با روی گشاده و بی نقاب به گشت وگذار می پرداختند و در این روز تمام چهارباغ برای آن ها قرق می شد.

این عکاس و مستندساز بیان کرد: شاردن، سیاح فرانسوی خیابان چهارباغ را زیباترین معبری می داند که دیده یا شنیده است. از اواسط دوران قاجار، منظره چهارباغ دچار تغییرات کلی شد و در زمان پهلوی اول نمود عینی پیدا کرد. پس از تغییرات گسترده چهارباغ، مردم شهر در بعدازظهرها و روزهای تعطیل به آنجا می آمدند و این گذر دیگر در انحصار طبقه ای خاص نبود.

وی با اشاره به کتاب «اصفهان، نصف جهان» اثر صادق هدایت توضیح داد: این کتاب از نخستین آثار صادق هدایت است که دو سال پس از بازگشت او از فرانسه و در سال 1311 شمسی منتشر شده و شرح مشاهدات صادق هدایت در اصفهان است. او در ایام تحصیل، سفری چهارروزه به اصفهان داشت و گزارش این سفر را در قالب تکلیف درسی عرضه کرد.

سپس فیلمی کوتاه و تجربه گرایانه از پنج نسل از اقشار گوناگون مردم اصفهان در چهارباغ اکران شد.

وجه تسمیه چهارباغ

بهارک کشانی، نویسنده و معمار نیز در این نشست بیان کرد: اصفهان تنوع مذهبی و قومی بسیار خوبی داشته و توانسته است یک کل منسجم بسازد. در شرایطی که اقلیت های دینی در اصفهان بوده اند، شهر توانسته این تنوع را در خود حل کند و یک کل منسجم و مدنیت درجه یک به وجود آورد.

وی اضافه کرد: وقتی شاه عباس اول پایتخت را از قزوین به اصفهان تغییر داد، بنا داشت تا ساختاری جدید به وجود آورد؛ اما این مبانی فکری جدید مستلزم سازمان جدید در شهر بود.

این نویسنده و معمار با اشاره به دلایل نام گذاری چهارباغ افزود: برای نام گذاری چهارباغ با این عنوان به دلایل گوناگونی اشاره شده است که بخشی از آن ها عبارتند از: قرارگرفتن چهار ردیف درخت یا چهار ردیف باغ یا حوض در چهارباغ یا نتیجه برخورد این مکان با زاینده رود که باعث ایجاد چهار باغ در دو طرف خود شده است.

چهارباغ و اولین ها

مهرداد خورسندی، روزنامه نگار و فعال گردشگری نیز در انتهای این نشست یادآور شد: بهانه حضور من در این جمع، کتاب «قصه مردمان چهارباغ» است که در سال جاری با تأیید آقای خدایی منتشر شد. چهارباغ همیشه محل اولین ها بوده است. من از زاویه دیگری اولین ها را دیدم.

وی تصریح کرد: تأسیس اولین سازمان آب و فاضلاب ایران در اصفهان، اولین انشعاب آب و همچنین فاضلاب برای مسافرخانه، همگی در چهارباغ به وقوع پیوسته است. من از دیدگاه کسانی چهارباغ را تماشا کرده ام که مظلومانه تلاش کردند تا آب شرب سالم و بهداشتی به خانه های مردم برود و فاضلاب از این شهر جمع شود.

این روزنامه نگار و فعال گردشگری گفت: زمانی که اولین بار در دهه 90، بخش هایی از کتاب «آدم های چهارباغ» علی خدایی را در فیسبوک خواندم، برایم بسیار جالب بود؛ از همین رو من هم قصه خودم را از مردمان چهارباغ نوشتم. شما هم می توانید مردمان چهارباغ خودتان را به رشته تحریر درآورید.

وی در پایان به خوانش بخشی از کتاب خود درباره ارحام صدر و اکبر میرشمس پرداخت.

یادآور می شود، اجرای این نشست را علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا برعهده داشت.

زهرا مظفری فرد

انتهای پیام

نظرات

captcha