آینده ایران، در گرو انتخاب ماست

در آستانه پایان دوره چشم انداز بیست ساله و تحقق نیافتن اهداف آن در حالی که بگومگوهای سیاسی روزمره در داخل حکومت، بین طرفداران حکومت و مخالفان آن و ... را شاهدیم ، مستقیما در حال ورود به بحران های بزرگی هستیم؛ بحران هایی که در صورت بی تدبیری می تواند در آینده نه چندان دور، نه فقط نظام سیاسی بلکه کل کشور را آسیب جدی بزند.

در آستانه پایان دوره چشم انداز بیست ساله و تحقق نیافتن اهداف آن در حالی که بگومگوهای سیاسی روزمره در داخل حکومت، بین طرفداران حکومت و مخالفان آن و ... را شاهدیم ، مستقیما در حال ورود به بحران های بزرگی هستیم؛ بحران هایی که در صورت بی تدبیری می تواند در آینده نه چندان دور، نه فقط نظام سیاسی بلکه کل کشور را آسیب جدی بزند.
در این نوشتار برخی از مهمترین این بحران ها ذکر می شود، باشد که مفید افتد:

1- عقب ماندگی فناوری: جهان در آستانه انقلاب جدید فناوری است که با اسامی مختلفی نامیده شده است. در نظام جهانی سرمایه داری، هر انقلاب فناوری می تواند آرایش قدرت اقتصادی سیاسی جهان را تغییر دهد. انقلاب جدید مبتنی بر پردازنده های کوانتومی ، هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و نانو تکنولوژی و بیوتکنولوژی است. کشورهای پیشرو و مرکزی به طور تصاعدی رشد اقتصادی خواهند داشت و کشورهای عقب افتاده و پیرامونی دچار فقر فناوری و متعاقبا فقر اقتصادی می شوند. در کشور ما با توجه به تاکیدات مکرر مسئولان ، در عمل نه دولت، نه صنعت و نه دانشگاه عزم مواجهه فعال با این تحول را نکرده اند.

2- ناترازی در منابع طبیعی: به علت مصرف بی رویه، بهره وری کم، ضعف سرمایه گذاری، قاچاق و ... مصرف منابع طبیعی شامل آب، سوخت، برق، ... از ظرفیت تولید و استحصال آنها پیشی گرفته است و کشور در روزهای بسیار گرم و یا سرد سال بحران را تجربه می کند. به زودی این بحران به همه روزهای سال توسعه می یابد و بعد اقشار اجتماعی و مناطق جغرافیایی بر سر تصاحب منابع کمیاب به نزاع برخواهند خواست. این چالش در آینده با گرم و خشک شدن اقلیم تشدید می شود.
اصلاح این وضعیت مستلزم تصمیمات سختی نظیر اصلاح نحوه قیمت گذاری و برداشت از منابع است که مقامات کشور جرأت و مردم پذیرش آن را ندارند.

3- چالش انسانی-جمعیتی ناشی از مهاجرت: این چالش دو بعد متفاوت دارد. یک بعد آن خروج سرمایه انسانی کیفی یعنی نیروی متخصص از کشور در طلب زندگی بهتر و رفاه بیشتر و فرصت شغلی مناسب تر است. وجه دیگر آن افت باروری در کشور و همزمان ورود گسترده نیروی کار افغان است.
وجه اول توان کشور در خلق ارزش افزوده و مدیریت پیشرفته را کاهش می دهد و وجه دوم کشور را به سمت ایجاد یک طبقه اجتماعی اقتصادی جدید، یعنی مهاجران افغان سوق می دهد که 10 تا 20 درصد جمعیت کشور را تشکیل خواهند داد. به نظر می رسد تا وقتی بخش دولتی و خصوصی قدر اقتصادی اجتماعی عامل انسانی ایرانی را نشناسد ، مشکل پیوسته بدتر خواهد شد.

4- واگرایی و گسست ارزشی و اجتماعی: تضعیف هژمونی ارزشی گذشته یعنی اسلام گرایی و توسعه گرایی ، کشور را وارد وضعیت تکثر و تشتت گفتارهای سیاسی اجتماعی کرده است. بخشی از جمعیت، ایران گرا، بخشی امت گرا، بخشی جهان گرا هستند . بخشی از مردم نوگرا و برخی سنتی هستند. همچنین افزایش شکاف اقتصادی میان اقلیت برخوردار و اکثریت محروم ، نوع دیگری از شکاف ارزشی را رقم زده است.
در این وضعیت حکومت نمی تواند هیچ تصمیم سیاسی کلان و مهمی را اتخاذ و آن را در مقام عمل به طور موفق پیاده کند. ایجاد ائتلاف گسترده تر اجتماعی حول موضوعات حیاتی و تشکیل دولت قوی ملی با پشتوانه گسترده نیروی سیاسی اجتماعی تنها راه گذر از این وضعیت است. تعبیر «وفاق» تنها زمانی سودمند می افتد که از شعار تبدیل به برنامه عملی در این جهت بشود.

5- تشدید تهدیدات خارجی نسبت به ظرفیت کشور: در سال های اخیر توازن میان قدرت منطقه ای کشور و تهدیدات خارجی بر هم خورده است و ترکیبی از تحریم های اقتصادی، دشمنی های سیاسی، تهدیدات نظامی، تقابل های مذهبی-قومی و منازعات سرزمینی امنیت کشور را در حوزه های مختلف نظیر قفقاز، شامات، بلوچستان و .... تهدید می کند. تهدیدات مرکب و چندگانه از اسلام سلفی تا قوم گرایی ضدایرانی برآمده و با نیروی اقتصادی و نظامی تجهیز گشته است.
در چنین شرایطی نظام سیاسی نمی تواند انبوه مسایل منطقه ای را همزمان حل کند و در نتیجه مجبور می شود درون مرزهای ملی با آن مقابله کند. بازطراحی استراتژی امنیت فراملی برای مواجهه با تهدیدات جدید و سپس آرایش هماهنگ سیاسی، نظامی، اقتصادی و رسانه ای برای پیشبرد آن ضرورت دارد.

6- تغییر نقشه جغرافیای سیاسی اقتصادی جهان و ابهام در جایگاه ایران: گذار جهان از نظم ترانس آتلانتیک به نظم ترانس پاسیفیک ، افول اروپا و صعود چین و هند، وضعیت جدیدی را در آرایش قدرت های جهانی رقم زده است. در این وضعیت جدید، ایران به سازمان همکاری شانگهای و مجموعه کشورهای بریکس پیوسته است و در نتیجه از منظر ناتو ، آمریکا و اروپا بیش از پیش بمنزله یک تهدید نگریسته می شود.
اما در عمل ایران چندان از حیث اقتصادی و امنیتی بهره مند نشده است که بخشی از آن ناشی از فقدان آمادگی درونی کشور برای تغییر جهت گیری است و بخش دیگر ناشی از شدت فشارهای بیرونی است.
اگر کشور نتواند کریدور شمال-جنوب را فعال کند و به جزء مهمی در پروژه راه ابریشم جدید تبدیل شود، در رقابت کریدورهای اقتصادی که از سوی عربستان ، ترکیه و اسرائیل و در سطحی جهانی تر از سوی چین، هند و آمریکا دنبال می شود، به حاشیه رانده شده و دچار تهدیدات شدید اقتصادی و امنیتی می شود.
تدوین نقش جدید ایران در نقشه جهانی توزیع قدرت اقتصادی سیاسی و شیوه تعامل و بهره برداری از فرصت های این وضعیت جدید به جای گذشته نگری و گیرافتادن در نظم سه دهه گذشته جهانی ضرورت دارد.

*دکترای سیاست گذاری فرهنگی

نظرات

captcha