وفاق مردم و جلوگیری از تفرقه اولویت ائمه(ع) بوده است

استاد حوزه و دانشگاه با بیان شواهدی از تاریخ درباره اهمیت وفاق اجتماعی گفت: امیرالمؤمنین(ع) با اینکه حقشان غصب شد اما هیچگاه اقدام به کاری که تفرقه ای بین مسلمانان ایجاد کند، نکردند و حتی با همان خلفا هم همکاری می کردند تا وحدت اسلامی از بین نرود.

«وفاق ملی» شعار اصلی دولت چهاردهم است. در شرایط فعلی کشور ما که با تهدیدات بیرونی و تشتت و اختلافات درونی مواجه است لزوم توجه به وفاق ملی بیش از پیش احساس می شود. وفاق مانند شیرازه ای است که دفتر ملت را به هم پیوند می دهد و با از بین رفتن آن، جامعه از هم و گسسته و گسیخته می شود.

اما آیا وفاق ملی از دریچه آموزه های دینی هم قابل بررسی است؟

خبرنگار ایکنا در گفت وگو با حجت الاسلام سیدابوالفضل موسویان، استاد حوزه و دانشگاه، به موضوع «ظرفیت های دینی وفاق ملی» پرداخته تا این امر مهم را از منظر دین تحلیل و بررسی کند که در ادامه مشروح  این گفت وگو را مطالعه می کنید.

ایکنا _ از نظر شما به عنوان کارشناس دین آیا «وفاق» یک امر اسلامی است و سابقه ای از این موضوع در دین ما وجود دارد؟

بله؛ وفاق سفارش دین ما است که در قرآن نیز در آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» به آن اشاره شده است که کل مؤمنان را برادر یکدیگر می داند و بنا بر این نیست که مخالفتی با هم داشته باشند بلکه آنها برادر یکدیگر هستند؛ حتی در جایی که بین آنها اختلافی صورت می گیرد و ممکن است که به زد و خورد هم بیانجامد، دستور داده شده است که مؤمنین وساطت کنند و آنها را با هم آشتی بدهند و بینشان اتفاق و اتحاد ایجاد کنند. حتی وقتی که با هم به جنگ پرداختند هم در این موقعیت دستور داده شده تا عده ای واسطه شوند و بین آنها آشتی برقرار کنند و کدورت ها و جنگ ها را از میان بردارند. اساساً دستور اسلام بر این است که این اختلاف به وجود نیاید.

وقتی در مورد حضرت موسی و هارون قضیه گوساله سامری پیش آمد؛ جناب موسی بعد از اینکه از کوه تور بازگشت و شاهد این وضعیت بود که بین بنی اسرائیل این مسئله پیش آمده است و عده ای به گوساله پرستی روی آوردند بسیار ناراحت بود و اولین برخورد را با جناب هارون کرد که چرا در برابر این قضیه ایستادگی نکردی و با آنها مقابله نکردی؟

جناب هارون جزو پیامبران است و در کنار حضرت موسی هر دو با هم به تبلیغ دین مأموریت یافتند گرچه اصل مأموریت با حضرت موسی بود اما حضرت هارون هم از سوی خداوند مأموریت داشت و به عنوان پیامبر شناخته می شد. نکته ای را که هارون در این زمان مطرح کرد طبق آیه قرآن جالب است، می فرماید «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» یعنی من ترسیدم که برگردی و بگویی که چرا بین بنی اسرائیل اختلاف ایجاد کردی و این امت واحده را که وجود داشت و بعداً می شد با آمدن من موضوع گوساله سامری را حل کرد چرا به اختلاف کشیدی و آنها با هم درگیر شدند.

بسیار مهم است که سیاست مداران و کسانی که گرداننده امور هستند به این موضوع توجه کنند که از مسائلی که مطرح کردن آن در جامعه سبب ایجاد کدورت و اختلافات شود بپرهیزند؛ گرچه اختلاف یک امر طبیعی است اما مهم این است که گردانندگان و مدیران جامعه باید به همه مردم به دیده اینکه آنها یک ملت هستند و دارای حق و حقوق اند نگاه کنند

این موضوع نشان می دهد که به قدری مسئله اتفاق و وحدت داشتن یک جامعه مهم است که حتی از یک مسئله بسیار مهم اعتقادی هم جناب هارون پرهیز می کند تا مبادا بین قوم بنی اسرائیل تفرقه ایجاد شود؛ بنابراین وفاق داشتن به قدری اهمیت دارد که ما در این مسائل آن را مشاهده می کنیم.

همچنین در زمان امیرالمؤمنین(ع) با اینکه حقشان غصب شد اما ایشان هیچگاه اقدام به کاری که تفرقه ای بین مسلمانان ایجاد کند، نکردند و حتی با همان خلفا هم همکاری می کردند تا وحدت اسلامی از بین نرود؛ زیرا موضوع وحدت از اینکه خودشان به قدرت برسند مهم تر بود البته تلاش خود را برای آگاه کردن جامعه انجام می دادند. ولی اینکه بخواهند اقدامی کنند که برداشت تفرقه بین مسلمانان بشود چنین اقدامی را ایشان نکردند با اینکه متأسفانه طرف مقابل برخوردهای بسیار بد و زننده ای داشت اما از ناحیه امیرالمؤمنین(ع) هیچ اقدامی به این صورت انجام نگرفت. این موارد نشان دهنده این است که مسئله وفاق جامعه بسیار مهم بوده است. این برداشتی است که من از آیات، روایات و سیره معصومین(ع) دارم که اینگونه برای وفاق جامعه برخورد کردند.

ایکنا ـ بنابراین می توان گفت که موضوع «وفاق» یک امر مدرن نیست و در اسلام و حتی پیش از اسلام نیز اهمیت فراوانی داشته است؛ با این تعاریف «وفاق ملی» در این عصر چقدر اهمیت و ضرورت دارد؟

در شرایط پیچیده امروز ممکن است کشورها دنبال منافع خود باشند و منافع خود را در تفرقه یک جامعه بدانند. این نقشه ای بوده است که در قدیم مصطلح بود که می گفتند «تفرقه بینداز و حکومت کن» که سیاست انگلیسی بود و با ایجاد تفرقه حکومت می کرد. قدرت هایی که در دوره های گذشته وجود داشتند برای اینکه منافع بیشتری ببرند ممکن بود بیایند در جامعه علیه جریان دیگری کاری انجام دهند تا بتوانند وجه و جبهه خود را تقویت کنند. این کارها در گذشته انجام می شد و آثار آن را در دولت ها و حکومت های پیشین دیدیم که چگونه حتی منجر به انقراض یک سلسله ای شده است؛ چه در دوره مشروطه و چه در قبل و بعد این دوره که در تاریخ هم ثبت شده است.

بسیار مهم است که سیاست مداران و کسانی که گرداننده امور هستند به این موضوع توجه کنند که از مطرح کردن مسانلی که در جامعه کدورت و اختلاف ایجاد می کند بپرهیزند؛ گرچه اختلاف یک امر طبیعی است اما مهم این است که گردانندگان و مدیران جامعه به همه مردم به دیده اینکه آنها یک ملت هستند و دارای حق و حقوق اند نگاه کنند. مبادا اینگونه تلقی شود که از جریانی دفاع کنند که حق جریان دیگر را ضایع می کند و نادیده می گیرد؛ این موجب می شود تا وفاق از بین برود و به درگیری های خاص کشیده شود.

دولت مردان باید با همه اختلافی به طور طبیعی برخورد کنند یعنی این مسائل را طبیعی بدانند و در هر مسئله ای ممکن است نظرات مختلفی وجود داشته باشد و دو طرف با هم بحث کنند. دولت هرگز نباید وارد مناقشات و درگیری های داخلی جریانات شود بلکه باید به همه به دیده واحد نگاه کند.

ما در قضاوت موضوعی داریم که همه فقها آن را گفته اند و روایات بسیاری هم در این باره داریم؛ امام معصوم(ع) می فرمایند که «قاضی به طرفین دعوا باید نگاه خود را به طور مساوی تقسیم کند» حتی باید عادلانه نگاه کند. بعضی ها فکر می کنند که در حاکمیت محبوبیتی برای آنها وجود دارد و بیشتر مورد قبول هستند و می خواهند از همین موضوع برای اغراض و منافع جریانی و شخصی خود سوءاستفاده کنند.

ایکنا ـ به نظر شما موضوع «وفاق ملی» چقدر ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان دارد؟

اگر بخواهد در این موضوع کار شود، بحث گفت وگو یکی از بحث های جدی است که در قرآن، سیره و روش انبیا و معصومین(ع) مطرح شده است. حتی خداوند متعال با اینکه خالق هستی است و نیازی ندارد به اینکه بخواهد با کسی سخنی بگوید و مشورتی کند و نظری بگیرد؛ می بینیم هنگام خلقت آدم، خداوند با ملائکه باب گفت وگو را باز می کند و ملائکه اشکال می گیرند و خداوند به صورت جدی و عملی پاسخ می دهد و به حضرت آدم اسماء را یاد می دهد و با ملائکه به گفت وگو می پردازد و فضیلت و برتری آدم را به صورت عملی به ملائکه نشان می دهد. اینگونه نیست که خداوند به ملائکه بفرماید من خالق هستم و شما در حدی نیستید که با من اختلافی داشته باشید.

اگر حاکمیت بخواهد عادلانه و درست پیش برود باید ببیند افرادی که در این جامعه زندگی می کنند چه می خواهند و نظرشان چیست؟ حتی باید برود نظرات آنها را به دست بیاورد لزوماً اینگونه نیست که آنها بیایند حرف بزنند

ملائکه ادعا کردند که «نَحْنُ نُسَبّحُ بحَمْدکَ» یعنی خداوندا ما در حال تسبیح تو هستیم و این خلق جدید برای چیست که حتی آنچه که ما از این خلق می فهمیم این است که جز فساد کاری ندارد و ملائکه در آنجا بر اساس خمیرمایه ای که برای انسان آماده شده بود تصورشان این بود که این موجود فقط فساد می کند و خداوند به آنها کاملاً جواب می دهد. باب گفت وگو یک باب بسیار وسیعی است؛ فقط برای ما قصه نقل نکردند که خداوند چنین سخنی را گفته و ملائکه هم اینگونه گفته اند بلکه می خواهد به ما یاد دهد که خدا هم با ملائکه که مخلوق او هستند و همیشه در حال تسبیح و تقدیس الهی هستند به گفت وگو نشسته و برای آنها استدلال کرده و دلایل خود را برای آنها بیان کرده است. این موضوعی است که به ما نحوه گفت وگو را آموزش می دهد که چگونه باید سخن گفت. روشی که پیامبر(ص) با کفار و مشرکین داشتند در برخی از آیات به صراحت ذکر شده است که حرف های هر دو طرف بیان می شد.

اگر راه گفت وگو درست و صحیح باز شود اتفاق خوبی رخ خواهد داد. متأسفانه مشکلی که در خیلی مواقع داریم این است که بعضی از افراد و جریان ها تریبون دارند و برخی کوچک ترین تریبون هم در اختیارشان نیست؛ مثلاً اگر کسی بخواهد با بعضی از سیاست های یک دولت مخالفت کند به راحتی می تواند بیاید و تجمعی درست کند و کسی هم کاری با آنها ندارد اما کافی است که کسی بخواهد در حمایت از این دولت تجمعی داشته باشد و حرفی بزند با او برخورد می شود. این راه عادلانه ای برای برخورد با دو دیدگاه و نظری که وجود دارد نیست. باید جامعه ما به قدری آزاد باشد تا طرفینی که با هم در مسائل سیاسی، اعتقادی و... اختلاف دارند بتوانند به راحتی صحبت کنند.

فراموش نمی کنم که اول انقلاب گفت وگوهایی که مرحوم شهید بهشتی با مارکسیست ها وکمونیست ها داشتند بسیار راهگشا بود؛ اتفاقاً بسیار بحث های بیدار کننده و آگاهی بخشی بود و برای جامعه هم مفید واقع می شد و هیچ اتفاقی هم رخ نمی داد و مسئله ای هم به وجود نمی آمد که بگویند آنها در حال نشر تفکر مارکسیستی و کمونیستی هستند بلکه هر دو طرف در یک فضای باز و آزاد، نظرات خود را مطرح می کردند و جامعه نسبت به این مسائل آگاهی می یافت و باعث رشد جامعه هم می شد.

جا دارد که به اصل گفت وگو پرداخته شود و این موضوع در قرآن هم مورد مطالعه قرار بگیرد تا ببینیم خداوند در جاهای مختلف گفت وگو را چگونه مطرح کرده است؛ مانند برخورد جناب موسی با فرعون و مواردی از این دست که موضوعاتی هستند که قرآن در حال تعلیم است. روش ما اینگونه بوده است و هرگز از روش قهر، غلبه و زور استفاده نکردیم و به همین دلیل هم انبیا موفق بودند و توانستند بشر را از گمراهی ها، ضلالت ها، نابرابری ها، فسادها و... حفظ کنند و پیش ببرند و بشر تا به امروز به اینجا رسیده است؛ اینها زحماتی است که انبیای الهی کشیده اند و روش آنها در قرآن کاملاً بیان شده است و قرآن و سیره معصومین(ع) الگو و کتاب اصلی ما است که باید به آن توجه کنیم بنابراین عنصر گفت وگو در موضوع وفاق ملی یک مؤلفه اصلی است.

ایکنا ـ پیشنهاد و راهکار شما برای توسعه و تقویت وفاق چیست؟

در موضوع وفاق چه آنهایی که سخنگویند و بلندگوهایی دارند و می توانند حرف بزنند و چه افرادی که اصلاً نمی توانند حرف بزنند و پیامی بدهند باید حضور داشته باشند؛ اگر حاکمیت بخواهد عادلانه و درست پیش برود باید ببیند افرادی که در این جامعه زندگی می کنند چه می خواهند و نظرشان چیست؟ حتی باید برود نظرات آنها را به دست بیاورد لزوماً اینگونه نیست که آنها بیایند حرف بزنند.

در صورتی می توانیم وفاق ملی داشته باشیم که بتوانیم خواسته های حداقل هشتاد تا نود درصد مردم را کشف کنیم. همان تعبیری که امام علی(ع) دارند که می فرمایند «إنما عماد الدین و جماع المسلمین» یعنی باید اکثر مردم این را بپذیرند و قبول کنند.

باید دید که مردم چه می خواهند؛ مردم با این فقری که امروز به صورت رسمی اعلام می شود که این درصد از جامعه یارانه می گیرند و زیر خط فقر هستند؛ تقاضای آنها در مرتبه اول چیست؟ چه چیزی را از دولت می خواهند تا حل کند؟ بعد ممکن است موضوعات دیگری هم باشد که اهمیت داشته باشد اما چه بسا آنها مراتب دوم و سوم داشته باشند؛ اگر دولت بخواهد وفاق صورت بگیرد باید به آنها توجه کند وگرنه فقط شعار بدهیم، فایده ای ندارد.

گفت وگو از سجاد محمدیان

انتهای پیام

نظرات

captcha