بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ضمن اشاره به دو رویکرد رایج میان دانشگاهیان که زمینه ساز ظهور شبه علم است گفت: شبه علم در علوم انسانی زمانی از میان خواهد رفت که به جای دل خوش کردن به سنت خود و بی اعتنایی به عصر جدید و به جای بی اعتنایی به سنت خود و دل خوش کردن به علوم انسانی جدید راه سومی برگیریم.
وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در مراسم معارفه خود به انتقاد از شبه علم پرداخت و آن را به عنوان مانعی بر سر راه علم و مسبب رشد خرافات در جامعه قلمداد کرد و در پایان درخواست کرد که گذراندن دو واحد فلسفه علم برای همه رشته ها اجباری شود. سخنان وزیر واکنش هایی را در میان حوزویان و دانشگاهیان برانگیخت.
به بهانه بالا گرفتن بحث شبه علم در حوزه و دانشگاه بر آن شدیم در قالب سلسله گفت وگوهایی به بررسی وضعیت شبه علم در حوزه علوم انسانی ایران بپردازیم.
در ادامه این گفت وگوها با عبدالمجید مبلغی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت وگو کردیم که حاصل آن را در ادامه می خوانید؛
بیشتر بخوانید
آزادی آکادمیک؛ راه رهایی نهاد آموزش عالی از اسارت شبه علم
دانشگاه ها به حل مسائل اجتماعی بیندیشند
روند فعلی جذب دانشجو به فاجعه علمی می انجامد
ایکنا ـ در ابتدا تعریف خودتان را از «شبه علم» بیان بفرمایید.
من ابتدا این تاکید را در ارتباط با آنچه عرض می کنم باید داشته باشم که آنچه بنده خواهم گفت مربوط به علوم انسانی است و از این عرصه به علم و شبه علم می پردازم. یک نکته مقدماتی دیگر این است که به شبه علم در دو معنا می شود پرداخت. یکبار منظور ما از شبه علم روندهایی است که به تولید محتوای تقلبی و برساخته فارغ از اصالت مربوط می شود، یکبار منظور ما از شبه علم ایجاد محتوایی است که به ارتقای آگاهی در معنای موثرش نمی انجامد. من به معنای دوم از شبه علم می پردازم.
در ارتباط با معنای اول ما معیارها و ضوابط مشخصی در دانش علم سنجی و همینطور مهارت های مرتبط با علم سنجی از جمله در حوزه کتابداری داریم که محل گفت وگوی بنده نیست؛ یعنی منظور من سرقت ادبی، تقلب علمی و مباحثی از این دست که آن هم قابل توجه و حائز اهمیت است نیست و به جریان نظام آگاهی و نسبت آن با تولید محتوا به گونه ای که به گسترش آگاهی منجر شود و نه به گسترش شبه آگاهی می پردازم.
در ارتباط با شبه علم نوع اول ما نیاز به ابزارهای علم سنجی و در مواقعی ایجاد محرومیت برای کسانی که به سرقت ادبی روی آوردند داریم و به ابزارهای مکانیکی و تنبیهی باید بیاویزیم ولی در ارتباط با شبه علم به معنای نظام آگاهی اساسا لحاظ ابزارهایی از این دست جهت محدودسازی شبه علم بی معنا است. اینجا ما به مباحثه و گفت وگو نیاز داریم و چنین شبه علمی آنگاه از دامنه حضور و اثرگذاری اش کاسته می شود که شاهد ارتقای گفت وگوی منجر به بی اعتبار شدن آن در عرصه عمومی باشیم؛ این دو نکته مقدماتی من بودم.
ایکنا ـ فرآیند تولید شبه علم در عرصه علوم انسانی چگونه است و چه عواملی به گسترش و توسعه آن دامن می زند؟
در دانش منطق معمولا این قاعده مطرح می شود که برای تایید حضور یک شی نه تنها باید مقتضی موجود باشد بلکه مانع نیز باید مفقود باشد. زمانی که از شبه علم سخن می گوییم بسیاری از دوستان، به یکی از این دو راه می روند؛ برخی آنچه از اندیشه جدید غرب برآمده شبه علم می دانند چراکه با سنت ما مربوط نیست و در چارچوب انتقادهای شرق شناختی به آن می پردازند. برخی دیگر آنچه پیامد بازگشت به سنت و کنار نهادن اندیشه جدید است را علم سازی کم مایه و شبه علم می گویند و بی اعتنایی به اندیشه جدید و آویختن به مباحث سنتی را معرف رویکردی قلمداد می کنند که به کار تولید دانش موثر در حوزه علوم انسانی نمی آید.
به هر دو گروه باید گفت آنچه عرضه می دارید دچار یک نارسایی و کاستی است و این کاستی را مشخصا در ارتباط با گزاره معرف قاعده منطقی که عرض کردم می شود دریافت. این هر دو به وجود مقتضی توجه می کنند ولی به فقدان مانع بی توجه هستند. هر دو مقتضای عصر جدید و عصر قدیم را لحاظ می کنند که برای یک گروه این اقتضای بازگشت به سنت است و برای یک گروه این اقتضا در توجه به نیازهای معاصر است؛ ولی هر دو فقدان مانع را در نظر نمی گیرند یعنی این نکته مهم را در نظر نمی گیرند که چرا برای گروه اول یعنی کسانی که به عصر جدید نگاه انتقادی دارند، دانش قدیم کارساز واقع نشده و از سنت آبی گرم نشده است. همچنین گروه دوم یعنی کسانی که به سنت بدبین هستند و به اندیشه جدید دلبسته اند توجه ندارند که چرا دانش جدید گره از کار ما نگشوده است. چرا قادر به ارتقای آگاهی در گردش نزد ما به گونه ای که منجر به توسعه بشود نشده است. این پرسش دامن گیر هر دو رویکرد است؛ هم رویکردی که دل و دین به سنت باخته و هم رویکردی که جان و جهان به عصر جدید سپرده و همت خود را معطوف به ایده های جدید کرده است.
من می خواهم این نکته را عرض کنم که ما اتفاقا در هر دو گروه با یک شباهت و یک نقصان مواجه هستیم. شباهتی که در هر دو گروه می شود سراغ گرفت آویختن به یک دستگاه آگاهی به شیوه ای متعصبانه است و نقصانی که در هر دو باید جست ناتوانی در ایجاد یک دستگاه انتقادی و پرسشگرانه نسبت به دیدگاه مألوف و محل علاقه و مراجعه خود است. همین جا است که می توان سره علم را از ناسره شبه علم جدا کرد.
برای رسیدن به علم به بخشی از اندیشه جدید نیاز داریم که هم دلبستگان اندیشه جدید و هم ناقدان اندیشه جدید آن را به صورت نظام مندی کنار گذاشتند و آن بخش، بخش انتقادی و پرسشگرانه عصر جدید است. این وجه انتقادی عصر جدید چیزی است که ما در سنت خود نداریم. این آن بخش از عصر جدید است که به کار ما می آید؛ برای رسیدن به علم و نه شبه علم.
آنچه از عصر جدید به کار ما نمی آید نحوه نگاه عصر جدید به سنت است. از قضا همین بخش مورد توجه کسانی قرار گرفته که به علوم انسانی معاصر آویخته و نگاهی به سنت ندارند. این نحوه نگاه که در علوم انسانی جدید می توان از آن سراغ گرفت پیامد اندیشه غربیان است؛ پیامد نظام آگاهی در غرب است که در کانون آن کلام و فلسفه قرار دارد. نظام آگاهی غربی در ارتباط با چنین رویکردی ظهور و بروز پیدا کرده و دانش های علوم انسانی در کنه خود و در کدهای سازنده جان مایه خود معرف تقدم بخشیدن به امر فلسفی و امر کلامی هستند ولی سنت ما از این قرار نیست. بنابراین علوم انسانی آنگاه که به سنت می پردازد مهارت کافی برای فهم سنت ما را ندارد چراکه در سنت ما اگر به تاریخ نگاه کنیم همیشه فقه در کانون آگاهی بوده و نوع ویژه ای از نظام آگاهی نزد ما از دیرباز برقرار بوده که در آن فقه محور بوده و نه فلسفه.
بنابراین ما نیاز به علوم انسانی داریم که ظرفیت و بضاعت و قابلیت بازگشت به این سنت را دارد. اگر به چنین علوم انسانی مجهز نشویم و اگر چنین رویکردی به علوم انسانی نداشته باشیم آنچه در پی مواجهه با سنت خود از دل علوم انسانی بی اعتنا به سرشت سنت ما پدید می آید، سنت سازی است تا فهم سنت. علوم انسانی آنگاه کارآمد است که به فهم سنت منجر شود و از دل فهم سنت، راهی به سمت مقتضیات امروز و مناسبات معطوف به آینده باز کند. علوم انسانی کنونی این قابلیت را ندارد که سنت فقه کانون ایرانی که از پیشااسلام تا امروز تداوم داشته را فهم کند. پس علوم انسانی در معنای جدید ظرفیت فهم سنت ایرانی را ندارد و در فرض آویختن به این علوم انسانی، بدون تلاش برای درک سنت ایرانی یک علوم انسانی متکلفانه خواهیم داشت که سنت سازی می کند. مثلا به فارابی اقتداری می دهد که در تاریخ آگاهی ایران فارابی حائز چنین اقتداری نبوده است. این ذهنیت غرب اندیش فلسفه پایه معاصر ما است که فارابی را برجسته می کند و سعی می کند فارابی را در خاستگاه تفکر ایرانی قرار دهد.
ایکنا ـ اشاره کردید دو رویکرد وجود دارد که هر دو به شبه علم می انجامد. یک رویکرد بی اعتنا به سنت که در پی علوم انسانی جدید است که درباره آن توضیح دادید. لطفا درباره رویکرد دوم یعنی رویکرد بازگشت به سنت توضیح دهید و اینکه چگونه این رویکرد به تولید شبه علم می انجامد؟
بله؛ این یک بخش ماجرا بود. بخش دوم ماجرا جایی است که به علوم انسانی جدید بی اعتناییم و به سنت برمی گردیم و دل به سنت خوش می کنیم و می گوییم در فراغ علوم انسانی جدید کاری انجام خواهیم داد. همچنانکه که عرض کردم این نیز همچون رویکرد نخست اگر به نگاه انتقادی ضمیمه نشود به جای خوبی نمی رسد چراکه پیامد چنین رویکردی زینت المجالس شدن سنت است. در رویکردی از این دست به سنت، ما به جای فهم پرسشگرانه و انتقادی سنت که راه به آینده باز کند، سنت را به شیوه احیای تراث ارج می نهیم و به احیای تراث سنت می پردازیم. سنت مربوط به گذشته است و به زمانه ای تعلق دارد که از آن عبور کردیم. آنچه در ارتباط با سنت باید انجام داد زنده سازی سنت نیست، سنت زنده شدنی نیست. اگر بخواهیم سنت را زنده کنیم سنت واره را به جای سنت بر اینجا و اکنون خود حاکم می کنیم و دچار واپسگرایی می شویم. سنت زمانی ارزش دارد که تلاش کنیم در چارچوب انتقادی آن را محل بحثی واقع کنیم که گوهر نهفته در آن را آشکار کند. خلاصه اینکه هم آویختن به علوم انسانی جدید بدون نگاه انتقادی و توجه به سنت ایرانی اسلامی و هم آویختن به سنت قدیم بدون توجه به رویکرد انتقادی کاری انجام نمی دهد.
سنت مثل معدن طلاست. آنچه در سنت نهفته است جای دیگری غیر از این معدن نیست ولی اینکه صرفا به این معدن مراجعه کنیم کافی نیست. نگاه احیای تراثی مثل این می ماند که قطعات سنگ معدن را با احترام برداریم و روی پیشخوان کتابخانه بچینیم. مراجعه به سنت بدون نگاه انتقادی چنین است. سنت ارزشمند است ولی ارزشش زمانی روشن می شود که محل نقد پرسشگرانه واقع شود. این کاری است که ما در ارتباط با سنت خود نکردیم و سنت خود را به شیوه زینت المجالسی پاس داشتیم.
شما چند کتاب انتقادی در مورد بوعلی پیدا می کنید؟ چند کتاب انتقادی در مورد ملاصدرا پیدا می کنید؟ حداکثر این است که کتاب های بهتری در شرح و توضیح مافی الضمیر سنت به رشته تحریر در بیاوریم. ما فراموش کردیم اهمیت سنت به نقد سنت است. این کاری است که غربی ها برای سنت خود کردند و علوم انسانی جدید پیامد این تلاش است. غربی ها هنوز دارند سنت یونانی خود را به نقد می کشند. هزاران کتاب ارزشمند در نقد این آثار تولید شده و هر هفته و هر ماه شاهد برآمدن و معرفی آثار ارزشمندی هستیم ولی ما به اندازه انگشتان یک دست، آثار انتقادی درباره سنت خودمان نداریم.
ایکنا ـ فکر کنید وضعیت شبه علم در علوم انسانی ما به کجا خواهد کشید و چطور می شود از آن فاصله گرفت؟
شبه علم در علوم انسانی زمانی از میان خواهد رفت که به جای دل خوش کردن به سنت خود و بی اعتنایی به عصر جدید و به جای بی اعتنایی به سنت خود و دل خوش کردن به علوم انسانی جدید راه سومی برگیریم. این راه سوم دو رکن دارد: اول، لحاظ وجه انتقادی عصر جدید، چیزی که پیامد تاملات معاصر است گرچه ریشه در سنت ما نیز دارد. دوم، توجه به سنت خود به مثابه عرصه آگاهی مرتبط با زیست و جهان امروز و بازگشت به سنت خودمان.
این دو رویکرد زمانی به هم می رسند که مواجهه انتقادی به سنت خودمان داشته باشیم، چیزی که اساسا جای خالی آن مشهود و مشخص است. زمانی این اتفاق می افتد که به ایجاد علوم انسانی ایرانی دل ببندیم. وصف «ایرانی» صفتی ایدئولوژیک نیست بلکه معرف پدیداری است که در ارتباط با زاد و توش آگاهی ما نقش آفرین است. شیوه زیستن ما از این بوم زیست می آید. فکر می کنم چنین رویکردی سودمند واقع خواهد شد.
انتهای پیام
{{name}}
{{content}}