اورونوف نیم فصل از پرسپولیس جدا می شود؟
هافبک تهاجمی ملی پوش ازبکستانی تیم پرسپولیس همچنان از یک تیم قطری پیشنهاد دارد و ظاهرا می خواهد از این تیم جدا شود.
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا،22 مهر مصادف با سالروز شهادت محمدحسن طاهری است. وی اول شهریور سال 1326 در روستای ساروق از توابع شهرستان اراک در خانواده مذهبی و پایبند به اسلام دیده به جهان گشود و در سه سالگی مادرش را از دست داد. در هفت سالگی به مدرسه رفت و تا ششم ابتدایی به تحصیل ادامه داد و به خاطر مشکلات زندگی برای کار به تهران آمد. طاهری حدود 9 سال در تهران در یک خشکشویی کار کرد. در این مدت با توجه به علاقه ای که به ائمه اطهار (ع) و روحانیت داشت در هیات ها، جلسات قرآن، عزاداری ها و منبرها شرکت می کرد و بیشتر در مهدیه تهران پای منبرهای آیت الله احمد کافی می نشست.
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا،22 مهر مصادف با سالروز شهادت محمدحسن طاهری است. وی اول شهریور سال 1326 در روستای ساروق از توابع شهرستان اراک در خانواده مذهبی و پایبند به اسلام دیده به جهان گشود و در سه سالگی مادرش را از دست داد. در هفت سالگی به مدرسه رفت و تا ششم ابتدایی به تحصیل ادامه داد و به خاطر مشکلات زندگی برای کار به تهران آمد. طاهری حدود 9 سال در تهران در یک خشکشویی کار کرد. در این مدت با توجه به علاقه ای که به ائمه اطهار (ع) و روحانیت داشت در هیات ها، جلسات قرآن، عزاداری ها و منبرها شرکت می کرد و بیشتر در مهدیه تهران پای منبرهای آیت الله احمد کافی می نشست.
وی 19ساله بود که به سربازی رفت. پس از سربازی به روستای ساروق بازگشت و با دختر خاله اش ازدواج کرد. سال 1354 به استخدام شرکت هپکو درآمد. در زمان طاغوت رفتار و فعالیت های مذهبی و سیاسی او در بین دوستان و همکارانش زبانزد بود. پس از پیروزی انقلاب مدت ها با کمیته انقلاب اسلامی به صورت شبانه روز همکاری داشت. دو بار برای سرکوب منافقان و ضدانقلاب به کردستان اعزام شد و سپس به کار و تولید در کارخانه ادامه داد.
او روزها برای تولید کوشش می کرد و شب ها از دستاوردهای انقلاب در محله های شهر پاسداری و حراست می کرد. در درگیری با ضدانقلاب چه در محل کار و چه در سطح شهر فعالیت چشمگیری داشت. در محیط کار بسیار فعال و خوش برخورد بود. طاهری از مداحان اهل بیت بود و در تشکیل انجمن اسلامی شرکت هپکو نقش اساسی داشت و انجمن اسلامی را در منزل خود تشکیل می داد.
مهدی طاهری فرزند این شهید که از مداحان اهل بیت(ع) است، می گوید «پدرم پای منبرهای شهید کافی عاشق حضرت ولی عصر (عج) شده بود. به همین جهت پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ضبطی که همیشه به همراه داشت، به مسجد جمکران می رفت و مراسم مسجد جمکران در شب های چهارشنبه را ضبط و برای همشهریانش پخش می کرد»
«پدرم هر شب چهارشنبه با دوستان انقلابی اش به مسجد جمکران می رفت و به گفته یکی از دوستانش شب چهارشنبه چهلم در جبهه حضور یافت و به درجه رفیع شهادت نائل شد؛ همشهریانم تعریف می کردند که هر وقت به تهران می آمدند، شهید طاهری به دیدن آن ها رفته و میهمانانش را به مهدیه تهران می بُرد تا پای منبر شهید کافی بنشینند»
مهدی درباره پدرش توضیح می دهد «یکی از دوستان شهید در مقطعی به راه خلاف افتاده بود و دائما در محل و مناطقی در تهران شرارت می کرده. وقتی موضوع را به پدرم گفتند، از کار خود مرخصی گرفت و به دنبال آن جوان رفته تا با او صحبت کند. پدر، آن جوان را با خود به هیات های مذهبی می بُرد تا جایی که سال ها بعد از شهادت طاهری هر وقت دوست شهید را می دید، می گفت که زندگی خود را مدیون این شهید است».
شهید «محمدحسن طاهری» برای مداحی پول دریافت نمی کرد
عصمت نظری ساروقی همسر شهید طاهری گفت: محمدحسن سرپرست مونتاژ شرکت هپکو (سازنده تجهیزات سنگین و تولیدکنندهٔ انواع ماشین آلات کشاورزی) بود. وقتی همسرم می خواست به جبهه برود رئیس کارخانه با رفتن او موافقت نکرد اما او دهم مهر سال 1359 کار را رها کرد و عازم جبهه شد و به آرزویش که شهادت بود، رسید.
وی با بیان اینکه محمدحسن بسیار مهربان، دلسوز، خانواده دوست، مردمدار، مهمان نواز و شیفته اهل بیت (ع) بود، افزود: همرزمانش می گفتند او در جبهه خواندن نماز جماعت، دعا و حفظ آیات قرآن را به آنها توصیه می کرد. همسرم برای مداحی هیات و مجالس امام حسین (ع) دعوت می شد و برخی اوقات مرا با خود می برد. هیچ وقت برای مداحی و عزادرای برای سرور و سالار شهیدان از کسی پولی دریافت نمی کرد.
همسر شهید طاهری با بیان اینکه محمد حسن هیات فاطمیه در اراک را راه اندازی کرد، افزود: یک روز برای مداحی به یکی از روستاهای اراک رفته بود. به او هدیه داده بود اما او قبول نکرد و گفته بود «کسی که به خاطر امام حسین (ع) عزاداری کند نیاز به هدیه ندارد. من هدیه را از خدا و ائمه اطهار می خواهم.»
نظری گفت: زندگی مشترک ما 10سال به طول انجامید و حاصل آن دو فرزند به نام علی و مهدی است. همسرم روزی که می خواست به جبهه برود، شروع کرد به نوشتن وصیتنامه ولی من که راضی نبودم او به جبهه برود؛ ناراحت بودم و در حالی که گریه می کردم به مهدی که یکسال و سه ماهه بود اشاره کردم و گفتم من با دو بچه چه کار کنم که همسرم گفت «شما برای من عزیز هستید ولی از اسلام عزیزتر نیستید؛ مملکت در خطر است. من باید بروم».
این بسیجی مداح در 22 مهر سال 1359 در مقابله با نیروهای بعثی در پشت کارخانه نورد اهواز به شهادت رسید. پیکر مطهر وی 25 مهر بنابر وصیت شهید، بعد از تشییع در روستای ساروق و در کنار مزار مادرش به خاک سپرده شد.
{{name}}
{{content}}